نیما تمدن: عهديه بديعی يکی از پرطرفدارترين خوانندگان موسيقی پاپ در ايران سال های دهه چهل و پنجاه خورشيدی، سال هاست که در اسپانيا زندگی می کند. برخی از دوستداران عهديه، صدای او را صدای خاطره جمعی ملت ايران از آن سال ها می دانند؛ صدايی که در توليدات سينمايی آن سال های ايران، حضوری قاطع داشت و کمتر فيلم موفقی بدون صدای او روانه پرده سينماها می شد. عهديه اما در کنار ترانه های ماندگار سينمايی و در عين حال عامه پسندش، در راديو تلويزيون ملی ايران با آهنگسازانی صاحب نام همکار بود و در سطحی ديگر هم ترانه می خواند.
خانم عهديه! اجازه بدهيد وارد فضای کاری و حرفه ای شما شويم. در حدود سه دهه است که از ايران دور هستيد و در نقاط مختلف دنيا کنسرت اجرا کرده ايد و به همين دليل با بخشی از ايرانيان در ارتباط بوده ايد. اما نمی توان اين حضور را با سال های پيش از انقلاب مقايسه کرد زيرا عکس شما روی جلد مجله ها با تيراژ بالا چاپ نشده، در شبکه های راديويی تلويزيونی سراسری ايران حضور نداشته ايد و به طور کلی در فضای رسانه ای نبوده ايد. کنار آمدن با اين شرايط برای بسياری از هم نسلان شما کاری دشوار و حتی ناممکن بوده است. شما با اين موضوع که يک چهره هنری مشهور از افکار عمومی جامعه کنار گذاشته شود، چگونه کنار آمديد؟
من سه سال قبل از انقلاب از ايران بيرون آمدم و در کشور اسپانيا به عنوان يک مهاجر بهايی، صرف نظر از حرفه و هنرم ساکن شدم و از همان زمان اين موقعيت را قبول کردم.
بعد از دو سال در اسپانيا با يک مرد ايرانی ازدواج کردم و صاحب چهار فرزند شدم.
با اينکه بعد از انقلاب همه هنرمندان برای ادامه کارهای هنری در کاليفرنيا جمع شدند و خيلی از من خواستند به شهر لس آنجلس يا شهر فرشتگان بروم و برای ادامه کار هنری در آنجا ساکن شوم، ولی من به خاطر هدف ديگری از ايران بيرون آمده بودم و بعد هم به خاطر خانواده و داشتن چهار فرزند کوچک ترجيح دادم در کنار خانواده ام باشم و فکر می کنم تربيت فرزند در اجتماع کنونی از هر مسئله ای مهم تر است و بودن و مواظبت از آنها تا زمانی که به ثمر برسند، بزرگ ترين و مقدس ترين وظيفه يک مادر است.
برايم مهم نبود که کارهای هنری ام کمتر باشد يا اصلا نباشد. من از نظر عموم کار کمتری داشته ام، بر روی صحنه يا رسانه های عمومی کمتر ظاهر شده ام، ولی دليل نمی شود که کار هنری نداشته ام .
در اين مدت با گذاشتن برنامه هايی به نفع سازمان های خيريه، تنها يا به همراه بچه ها با بسياری از سازمان های خيريه غير دولتی در پيشبرد اهدافشان همکاری کرده ام که البته جنبه عمومی نداشته تا به اطلاع همگان برسد و در روزنامه ها اعلام شود. من به همراه فرزندانم حتی در شهرهای دور افتاده منطقه آمازون در برزيل به نفع مدارسی که اين برنامه ها را ترتيب داده بودند موسيقی ايرانی و اسپانيولی اجرا کردم.
گاهی هم که به آمريکا سفر کرده ام دربرنامه های راديويی و تلويزيونی شرکت کرده ام و هميشه خوشحال شده ام، اگر موقعيتی برای ارتباط با هموطنان عزيزم به دست آمده است. ولی در مقايسه با ساير هنرمندانی که توانستند و خواستند در کاليفرنيا اقامت کنند و برنامه هايی داشته باشند برنامه هايم بسيار محدودتر بوده است.
خانم عهديه! در وضعيتی که ساير دوستان و همکاران شما در سال های پس از انقلاب مجبور شدند از ايران مهاجرت کنند، شما چرا اسپانيا را انتخاب کرديد؟
هر جای ديگری هم که می رفتم اين سؤال پيش می آمد. اسپانيا را انتخاب کردم زيرا مهاجران بهايی به بسياری از شهرهای آن نرفته بودند. با اينکه فرهنگ اسپانيايی تا حدودی برای ايرانيان ناشناخته بود، من شخصا موسيقی اسپانيولی را دوست داشتم و می خواستم از نزديک با فرهنگ و مردم اين کشور آشنا شوم.
و آيا در اين سال ها، موسيقی اسپانيا بر روی موسيقی که شما ارائه کرده ايد تأثير داشته است؟
بله، بسيار زياد. من متوجه شده ام بعضی از آهنگ های ايرانی را که اجرا می کنم صدای من حالت خواندن اسپانيولی گرفته است. مجموعه هايی را که درست کرده ام و آهنگ های آن از خودم بوده است يا برنامه ها و آهنگ هايی که برای بچه ها درست کرده ام حالت موسيقی اسپانيولی در آن به چشم می خورد.
شما ترانه هايی خوانده ايد که آهنگسازان معتبر و شناخته شده ای در راديو تلويزيون ملی ايران ساخته اند، به عنوان مثال می توانيم ازکارهای فرهاد فخرالدينی نام ببريم. در کنار اين نوع کارها که از شما باقی مانده، کارهايی هم داريد که به عقيده کارشناسان از نظر ثبت فرهنگ شفاهی يک جامعه، ارزش و اعتبار خاصی دارد، ولی نگاه همه شهروندان جامعه به اين آثار ممکن است با نگاه کارشناسان متفاوت باشد.
منظورم کارهايی است که برای �فيلم های فارسی� در آن دوره خوانده شده و مضامين آن با موضوع فيلم ها مرتبط بوده است. موضوعاتی مانند تلاش برای دلربايی يا پيدا کردن همسر (شوهر يابی) و... بعضی از هنرمندانی که مانند شما درهر دو زمينه آثاری دارند، دوست ندارند با اين بخش از آثارشان شناخته شوند. شما به اين آثارتان چگونه نگاه می کنيد؟
برای من اين کارهای فيلم نيز ارزش خاصی دارد زيرا همان طور که گفتيد در کنار ترانه هايی که برای برنامه گل ها اجرا می کردم، آهنگ هايی هم برای فيلم های فارسی می خواندم. الان هم در کنسرت هايی که دارم همراه با ارائه آهنگ های سنگين و کلاسيک گل ها، تعدادی از اين ترانه های محبوب فيلم را اجرا می کنم.
مردم، طبقات مختلف دارند و از نظر فرم زندگی و سليقه با هم متفاوتند، عده ای به موسيقی کلاسيک علاقه مندند و عده ای هم آهنگ های مردمی را دوست دارند. البته ارزش انسانی آنها برای من يکسان است. من خودم، هم آهنگ های مردمی را دوست دارم و هم موسيقی کلاسيک ايرانی را و فکر می کنم اگر بخواهم آهنگ هايی که برای فيلم ها خوانده ام به ياد آورده نشود، يک تظاهر دروغين خواهد بود.
قسمت عمده هنر خواندن من، اگر هنر باشد، مديون ترانه های فيلم است چون در فيلم ها بايد با انواع مختلف سبک ها و حالت های مختلف آهنگ می خواندم. بنابراين برای اين کار ارزش کمتری از موسيقی کلاسيک ايرانی قائل نيستم .
در آن سال ها، خواندن ترانه برای فيلم های فارسی به صورت يکی از بخش های توليد فيلم با همکاری شما شکل می گرفت، يا از اثری که شما قبلاً خوانده بوديد استفاده می شد، يا اينکه پس از توليد فيلم به شما ترانه سفارش می دادند؟
همزمان با توليد و تهيه فيلم، کارگردان به من پيشنهاد می کرد اين ترانه ها اجرا شود. مانند ترانه های خاطرخواه و اوسا کريم که بسته به موضوع فيلم، صحنه و حالت هنرپيشه اجرا می شد، ولی به صورت همزمان با تهيه فيلم. البته بسياری از ترانه های فيلم هم، ارائه دهنده موسيقی اصيل ايرانی است.
روند شکل گيری و توليد کدام يک از اين ترانه ها در فيلم های فارسی از نظر همکاری با کارگردان و انطباق با کل پروژه برای شما جالب تر بوده است؟
بسياری از اين ترانه ها که در فيلم های فارسی اجرا شده موفق بوده است و مردم هم خيلی دوست داشتند. من بيش از هزار ترانه برای فيلم های فارسی خوانده ام و نمی توانم الان بگويم کدام ترانه بوده است. ولی چند تايی از آنها را هنوزهم اجرا می کنم و مردم دوست دارند مانند ترانه عاشق شدم، خاطرخواه، سلطان قلب ها و يا ترانه هايی که ممکن است اسمشان برای مردم آشنا نباشد.
دوست داريد درباره محل تولدتان، سن و سال، ميزان تحصيلات و از اين قبيل موضوعات صحبت کنيد؟
من در تهران متولد شدم و بر خلاف رشته هنری ام که از هفت سالگی شروع شد، در رشته حسابداری فارغ التحصيل شدم. دو سال هم در سپاه دانش دختران، خدمت سربازی رفتم و يک سال بعد از آن، در سن ۲۶ سالگی از ايران خارج شدم. کسی که مشوق من در کارهای هنری بود و کمک کرد تا در سنين کودکی به راديو راه پيدا کنم مادرم بود که عاشق موسيقی است و هميشه همراه و راهنمای من بوده است.
با توجه به صحبت های شما حدس می زنم که سن شما چقدر است. می خواهيد خودتان بگوييد؟
من در سپتامبر سال ۱۹۵۰ متولد شدم يعنی ۵۸ ساله ام.
خانم عهديه در اين روزها و در اين سن و سال، دوست داريد که در جامعه خودتان که مخاطبان آثار شما در آنجا بوده و هستند، چگونه به ياد آورده شويد؟
سؤال دشواری است. هر کسی دلش می خواهد نام نيکی از خود بر جای بگذارد که شايد با خودخواهی آدم مربوط باشد. هر انسانی می خواهد که دوستان و آشنايانش او را به خاطر خوبی ها به ياد آورند. من دلم می خواهد، اگر تا به حال هم نبوده ام از اين به بعد، شايسته اين باشم که خدمتی کنم به هم ميهنان عزيزم و جامعه ای که در آن زندگی می کنم و برای مردم مفيد باشم
No comments:
Post a Comment