|
( رمان خیال یک نگاه قسمت شانزدهم )
لحظاتي بعد ارمغان نيز آمد و پرسشگرانه به ايدا نگاه كرد خواهر به روي برادرش لبخندي زد و همراه او وارد اتاقش شد ارمغان مي خواست بداند در ناهار خوري چه اتفاقي افتاده است ايدا به طور مختصر توضيح داد و از او پرسيد كه در آغاز ورودش بين او و فروزان چه اتفاقي پيش امده بود ارمغان ان لحظه را به خاطر اورد و همه را براي ايدا توضيح داد موضوع دو روز مرخصي و اين كه فروزان ناگاهن نام بچه را بيان كرده بود ايدا مات به برادرش نگاه مي كرد سخنان او را شنيد و با ديدن بي قراري هاي فروزان ان را با بي تابي مادري كه به عزيزش مي انديشيد مقايسه مي كرد و سخن او در هنگام ناهار : اون نبايد بميره . بله. خودشه پس بچه اش مريض بود و او به خاطر اين موضوع نگران بود اما در دلش دوباره گفت اما اين طور كه علي مي گويد او ازدواج نكرده! ارمغان با اضطراب به او نگاه مي كرد ايدا هيچ كدام از حدسياتش را براي او بازگو نكرد در پايان به او گفت كه حتما دو روز مرخصي به فروزان بدهد و در برابر ناراحتي او گفت ادامه دارد ...
>> ( مونا )<<
آرشیو فصل های رمان:
گردنبند متناسب با ماه تولد شما !
اين ایمیل را براي دوستان خود Forward كنيد.
با گروه ایران روشن هر روز را به بهترین شکل تجربه کنید! | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
__._,_.___
No comments:
Post a Comment