به گروه شاد و بدون سانسور ایران روشن بپیوندید
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
سلام
اول اینکه: طی ارسال پیام تسلیت بابت محرم، ایمیل های اعتراض زیادی از رفقای دیگر با ادیان و مذاهب مختلف رسیده که " این گروه متعلق به ایرانیان است نه مسلمانان" و خاطره مناظره سال پیش مدیران گروه با عزیزان سنی و زرتشتی را گوشزد کردند که متاسفانه در انتها به جدل کشیده شد و از ما خواستند وارد بحث های مذهبی و بالطبع سیاسی نشویم.
طبق قولی که پارسال به همه اعضاء محترم دادیم، گروه هیچگونه مبحثی راجع به مسائل مذهبی و دینی و بالطبع تبریک و تسلیت نخواهد داشت و فقط اهداف فرهنگی و باستانی ایران عزیزمان را دنبال میکنیم.
ولی به هر حال برای احترام به شیعیان جهان و رعایت شرایط، ما هم موظف هستیم که طبق قوانین عرف و اجتماعی جامعه کشورمان پیش برویم و از تخطی از این قوانین خودداری نمائیم.
تمام مذاهب برای ما مورد احترام هستند و این گروه جایگاه قشر خاص و یا مذهب خاصی نیست و مسلما" از تحمیل هرگونه عقیده توسط هر کس خودداری خواهیم کرد.
تا الان حدود صد و بیست ایمیل راجع به مسائل و مباحث عاشورا و محرم به دست ما رسیده است که برای اجتناب از این مناظرات و رعایت قوانین گروه از ارسال آن خودداری میکنیم و از دوستان عزیز خواهشمندیم مطالب مذهبی یا سیاسی خود را به گروهها و سایت های مختص این موضوع ارسال نمایند.
محرم برای همه است، چه من و چه تو!! هر کس با عقیده و آرای خویش
اینجا را کلیک کنید و جواب های خود را برای ما بفرستید
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
محسن از کازرون نوشته: بهترین هدیه ائی که دریافت کردم، موهای عشقم ساناز از شهری دور
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
بهاره رهنما و علیرضا خمسه
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
عکسی از مهران مدیری
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
رضا از کیش فرستاده: قهقرا و اوج ذلت انسانی تا کجا؟
گنگ بنگ به نوع خاصي از سكس گروهي گفته مي شود كه در آن يك زن با افراد زيادي همبستر شده و سعي مي كند حتي المفدور اين افراد بيشتر باشند . تاريخ
گنگ بنگ به روم باستان و ملكه هاي آن زمان برمي گردد.اين نوع سكس ظاهرا طي قرن ها فراموش شده بود تا اينكه چند سال پيش توليد كننده فيلم هاي پورنو در آمريكا به بهانه مسابقات گنگ بنگ فيلم هاي جندي از اين موضوع تهيه كردند و از سال دو هزارو دو مسابقات گنگ بنگ كه كم كم ميرود تا شكل فدراسيون و مسابقات فانوني به خود بگيرد در كشور لهستان برگزارشد و خانمي به نام كلوديا فيگورا كه گويا از هنرپيشگان پورنو آن كشور نيز هست به مقام قهرماني مسابقات رسيد . اين مسابقه روز دهم فوريه سال دوهزارو دو در شهر ورشو برگزارشد و مراسم آن از تلويزيون مدار بسته اي در حوالي محل مسابقات به صورت زنده پخش گرديد . در اين مسبقات كه از ساعت ده صبح تا شش بعد از ظهر طول كشيد ، كلوديا با شش صد و چهل شش مرد همبستر شد و توانست ركورد قبلي را كه شش صدو بيست و شش نفر و متعلق به خانم هوستون از آمريكا بود بشكند . هر عشق بازي خانم كلوديا مي بايد بين سي تا شصت ثانيه طول مي كشيد تا شش دوربيني كه مراقب كار وي بودند زمان را به داوران ، قابل قبول اعلام كنند . خانم مريام از برزيل با شش صدو سي و سه مورد همبستري مقام دوم و خانم كلر براون از انگليس با چهارصدو شصت و شش مورد مفام سوم را به دست اورد . افراد زيادي مدعي شكستن ركورد كلوديا هستند ، ولي ظاهرا داوران بين المللي اين ورزش جديد ركورد آنان را به رسميت نمي شناسند . مي گويند وقتي داوران پيروزي اورا اعلام كردند ، اشك شادي به چشم اورده و صميمانه خدا را شكر كرده است .يكي از داوران مسابفه به او لقب پراد آف پولاند يا مايه غرور لهستان داده است و خانواده اش گفته اند كلوديا همانند مادام كوري افتخاري جاويدان براي لهستان كسب كرده است .
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
محسن شهمیری فرستاده: آموزش کفن و دفن
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
این هم یک خبر از اصفهان: سعیده پور عظیمی فرستاده
اعضاي يک خانواده که با همدستي هم مرتکب جنايت شده بودند، پس از قتل تعميرکار موبايل با وجود صحنه سازي ، در پي تحقيقات علمي پليس آگاهي دستگير شدند.
پسر جوان وقتي به طور اتفاقي به خانه شان بازگشت ، چندين بار زنگ خانه را به صدا درآورد و زماني که مادرش با تاخير در را گشود، وي احساس کرد وضعيت خانه غيرعادي است ، او که نسبت به رفتارهاي مادرش مشکوک شده بود و احساس مي کرد مرد غريبه اي در منزلشان حضور دارد، ابتدا وارد آشپزخانه شد و چاقويي به دست گرفت و در مقابل اضطراب و وحشت مادر شروع به جستجوي اتاق ها کرد و سرانجام با گشودن در کمد و مشاهده مردي نيمه عريان ، ضربات چاقو را يکي پس از ديگري در بدن مرد نيمه عريان فرود آورد و...
سرهنگ حسين زاده ، رئيس پليس آگاهي استان اصفهان درباره اين پرونده به «جام جم» گفت: چند روز پيش و به دنبال تماس مردمي با مرکز فوريت هاي پليس 110 مبني بر مشاهده جسد مرد نيمه عرياني که درون پتو قرار داده و در حاشيه شهر رها شده بود، کارآگاهان پليس آگاهي به همراه بازپرس شعبه 5 دادسراي اصفهان به محل اعزام شدند و در بررسي مقدماتي معلوم شد، مرد جوان با اصابت ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده است.
رئيس پليس آگاهي استان اصفهان افزود: با دستور انتقال جسد به پزشکي قانوني ، تحقيق در اين زمينه در پليس آگاهي اصفهان آغاز و با بررسي سوابق افراد فقداني در مرحله بعدي هويت مقتول کشف شد و با تحقيقات ميداني ابتدا 10 نفر از کساني که احتمال مي رفت از موضوع جنايت اطلاع داشته باشند به پليس آگاهي احضار شده و مورد تحقيق قرار گرفتند و نتيجه اين تحقيقات منجر به شناسايي ردپاي زن 45 ساله اي به نام ميترا شد که احتمال مي رفت در اين جنايت نقش داشته باشد.
سرهنگ حسين زاده افزود: ماموران با به دست آوردن اين سرنخ با انجام تحقيقات علمي و تخصصي ، محل سکونت اين زن را در يکي از محله هاي اصفهان شناسايي کرده و با عزيمت به محل ، متوجه شدند وي مستاجر بوده و به دلايل نامعلومي منزل اجاره اي را زودتر از موعد مقرر به همراه 2 فرزند پسر خود ترک کرده است.
به دنبال اين ماجرا، ماموران تشخيص هويت پليس آگاهي با ورود به آپارتمان محل سکونت و بررسي هاي علمي و کشف آثار جرم ، پي بردند مرد جوان در اين محل به قتل رسيده و سپس جسدش به خارج از خانه منتقل شده است.
با مشخص شدن اين موضوع ، جستجو براي دستگيري ساکنان خانه آغاز شد و سرانجام روز گذشته ماموران ميترا را به همراه 2 پسر خود دستگير و به پليس آگاهي منتقل کردند.
با تحقيق از زن ميانسال ، وي اعتراف کرد، زماني که براي تعمير تلفن همراه به مغازه جوان تعميرکار رفته ، با وي آشنا شده و سپس ارتباط پنهاني برقرار کرده بودند. وي افزود: روز حادثه جوان مقتول در خانه بود که پسر بزرگم بر خلاف انتظار به خانه بازگشت و زماني که نسبت به رفتارهاي من مشکوک شد به جستجوي خانه پرداخت و با پيدا کردن وي در داخل کمد، با ضربات چاقو او را به قتل رساند.
وي در ادامه گفت: پس از جنايت پسر ديگرم نيز به خانه آمد و در ساعات پاياني شب پس از قرار دادن جسد مقتول در درون پتو، او را به خارج از خانه منتقل و در حاشيه شهر رها کرديم.
سرهنگ حسين زاده تصريح کرد: پس از اين اعترافات ، پسر بزرگ اين زن نيز نحوه جنايت را تشريح کرد و هر 3 متهم به اتهام قتل و مشارکت در حمل جسد با صدور دستور قضايي از سوي بازپرس ويژه قتل اصفهان براي بازسازي صحنه جنايت و ادامه تحقيقات در اختيار پليس آگاهي قرار گرفتند
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
دانلود Windows Vista با حجم عجيب و باور نكردني 2.5 مگابايت
بله تعجب نكنيد ، ويندوز ويستا با حجم 2.5 مگابايت !!! شايد باور نكردني به نظر برسد ولي ما در اينجا اين سيستم عامل را با اين حجم اندك براي دانلود شما عزيزان در نظر گرفته ايم
در اين مجموعه فشرده كه شما بايد آن را Unzip نماييد نرم افزاري به نام KGB Archiever گنجانده شده است كه شما بعد از Unzip كردن فايل اقدام به نصب اين فايل فشرده ساز نماييد و سپس با استفاده از آن فايل Office 2007.Kgb را از حالت فشرده خارج نماييد ( خاطر نشان مي سازد كه پسوند Kgb. نوعي فايل فشرده پيشرفته مي باشد كه تنها توسط KGB Archiever مي توان آن را Extract نمود و از آن استفاده كرد ) كه بسته به سرعت سيستم شما مدتي طول خواهد كشيد .
سرانجام هر دو فايل LongHorn DVD.iso و Office 2007.iso را رايت نماييد و از استفاده آنها لذت ببريد
سريال ويندوز ويستا : TCP8W-T8PQJ-WWRRH-QH76C-99FBW ******************************************************************************** سريال آفيس 2007 : KGFVY-7733B-8WCK9-KTG64-BC7D8 | | | | |
File Name : Microsoft_Vista_www.Siah-Mashgh.Com.zip
File Size : 2.14 MB
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
شمیم از تهران نوشته
استفاده از موبایل در خوابگاه دانشجوئی ممنوع میشود
خوابگاه دانشجوئی دختران. ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه. دختر جوان دانشجوئی کارتش را به مامور دم در نشان میدهد و وارد راهرو ساختمان میشود. یک خواهر نتراشیده نخراشیده در راهرو پشت میزی نشسته. دختر دانشجو را صدا میزند:
خواهر: بیا اینجا ببینم.
دختر: (کمی جا خورده به سمت او میرود) بله؟ کاری داشتید؟
خواهر: این چه طرز صحبت کردنه؟ موبایلت رو بده ببینم.
دختر: (حیرت زده) موبایلم؟
خواهر: آره دیگه. موبایلت. همراهت.
دختر: من موبایل ندارم.
خواهر: که نداری؟ هان؟ پس چطوری سر قرار با دوست پسرت میروی؟
دختر: دوست پسرم؟ من دوست پسر ندارم که.
خواهر: دوست پسر نداری؟ هان؟ (داد میزند) بده ببینم اون موبایلت رو.
دختر: (به گریه میافتد) گفتم که موبایل ندارم. پولم کجا بود موبایل بخرم؟ پدرم در
کارمند بازنشسته آموزش و پرورش است. بهزور حقوقش کفاف زندگی خودش و مادرم و دوتا برادرم را میدهد.
خواهر: موبایلت رو بده. همون موبایلی که دوست پسرت برایت خریده.
دختر: (جیغ میزند) گفتم که من دوست پسر ندارم.
خواهر: (با تحکم) صدایت را بیاور پائین بببنم. الان همه چیز معلوم میشه. خواهرا! (از داخل توالت طبقه همکف، از درون اتاقک نگهبانی، از توی یکی از انبارهای طبقه اول سه خواهر دیگر در مایههای همان خواهر اول به چشم برهم زدنی ظاهر میشوند و دور دختر را میگیرند. دختر از ترس و ناباوری خشکش زده. خواهر اول کیف او را از دستش میگیرد و محتویاتش را روی میز میریزد. چیز خاصی نیست. یک جفت دستکش، یک جفت جوراب پشمی، کلیدهای خوابگاه، کارت دانشجوئی، چندتا آدامس و یک بسته دستمال کاغذی، دوهزارتومان پول و کمی پول خرد. یک کتاب نو هم در کیف است. خواهر اول با غیظ به یکی از خواهران دیگر اشاره میکند و او دختر را تفتیش بدنی میکند)
دختر: گفتم که من موبایل ندارم.
خواهر: پس چطوری با دوست پسرت قرار میگذاری؟ لابد باهاش چرت میکنی هرشب؟ هان؟ با مارک و سافت؟ هان؟
دختر: (سعی میکند خندهاش را بخورد) من دوست پسر ندارم. خوابگاه هم که کامپیوتر ندارد.
یکی از خواهرها: لابد میرود سر کوچه از این تلفن عمومی به دوست پسرش زنگ میزند. حدود صد تومان پول خرد توی کیفش است.
خواهر: تو که میگوئی دوست پسر نداری پس این موقع شب بیرون چکار میکنی توی این سوز سرما؟
دختر: اولا که تازه ساعت پنج عصره. دوما رفته بودم کتاب بخرم.
خواهر: توی این سرما؟
دختر: از اول ترم تا حالا پول نداشتم که بخرم، وقت هم نمیکردم. امروز که کلاسها بخاطر برف تعطیل بود رفتم.
خواهر: چرا صبح نرفتی؟ دوست پسرت ماشین باباش عصر دستش بود؟
دختر: (بی حوصله) صبح برف میآمد. گرفتم خوابیدم. ساعت یک بعد از ظهر که برف وا گذاشت رفتم.
خواهر: چرا حالا اومدی؟ چهارساعت رفته بودی یک کتاب بخری؟
دختر: حدود بیستتا کتابفروشی را گشتم تا این را پیدا کردم. بعدش هم توی ترافیک موندم.
خواهر: ماشین دوست پسرت توی ترافیک موند؟
دختر: نخیر. اتوبوسمان توی ترافیک موند. گفتم که من دوست پسر ندارم. اهلش هم نیستم.
خواهر: حالا کتابت چی هست؟
دختر: خواص و نحوه بررسی مقاومت آلیاژهای گروه دوم جدول تناوبی نوشته پروفسور دیوید روکهام ترجمه دکتر سید محمدحسن علیدوست از انتشارات دانشگاه امام حسین
خواهر: (نگاهی به کتاب میکند. معلوم است که از هیچچیز آن سر در نمیآورد) رشتهات چیه؟
دختر: فیزیک نظری.
خواهر: دوستپسرت هم همرشته تو است؟
دختر: گفتم که من دوست پسر ندارم.
خواهر: اسم نویسنده این کتاب گفتی چیه؟
دختر: (کمی بیحوصله) روی جلدش نوشته. پروفسور دیوید..
خواهر: (به وسط حرف دختر میپرد. بُراق میشود) دیوید؟ یهودیه؟ صهیونیسته؟
دختر: من چه میدانم. استاد دانشگاهه توی استرالیا.
خواهر: همانجا که بغل انگلستانه؟ (اشاره میکند به خواهرها. دوتا از خواهرها بازوهای دختر را میگیرند) این کتاب باید بازبینی بشود. مطالبش صهیونیستیه. (خواهرها دختر را که داد و بیداد میکند با خودشان بیرون میبرند. خودش میماند و یکی از خواهرها)
همان یکی از خواهرها: ملیحه خانم میگویم خوب دخترک را ترساندیشها. آفرین.
خواهر: (پشت چشم نازک میکند) ما در خدمت اخلاق جامعههستیم دیگر. موبایل نداشت کتاب صهیونیستی که داشت.
همان یکی از خواهرها: راستی ملیحهجان، امشب که هستی پای درس حاجی؟
خواهر: من نباشم کی باشد؟
همان یکی از خواهرها: من فکر نمیکنم که باقی بیایند. هوا خیلی سرد است. ممکن است فقط همین من و شما و بدری باشیم.
خواهر: چه بهتر. کلاس حاجی خصوصی میشود (چشمکی حواله همان یکی از خواهرها میکند و با دست به پهلوی او میزند. هر دو زیر زیرکی میخندند) (ااز دم کیوسک نگهبانی دختر دیگری به سمت داخل میآید) بپر برو توی مستراح قایم شو ببینم. این یکی دیگر موبایل دوربیندار دارد. (خطاب به دختر) آهای بیا اینجا ببینم، موبایلت باید بازرسی بشه. دوست پسرت کجاست؟ ماشینش چیه؟ پژو ۲۰۶؟
دختر : (هاج و واج کیسه نان و تخممرغ و تنماهی را زمین میگذارد) چی گفتید؟
خواهر: موبایلت رو بده ببینم. دوست پسرت برایت خریده؟
دختر: من نه موبایل دارم و نه دوست پسر.
خواهر:
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
آشی برایت بپزم که يک وجب روغن رویش باشد»
که کنايه است از اينکه برايت نقشه شومی کشيدهام و حالت را ميگيرم.
توی کتاب « سه سال در دربار ايران» نوشته دکتر فووريه ٬ پزشک مخصوص ناصرالدين شاه مطلبی نوشته شده که پاسخ اين مسئله است.
او نوشته: ناصرالدين شاه سالی يکبار ( آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حياط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع ميشدند و برای تهيه آش شله قلمکار هريک کاری انجام ميدادند. بعضی سبزی پاک ميکردند. بعضی نخود و لوبيا خيس ميکردند. عدهای ديگهای بزرگ را روی اجاق ميگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پيش ناصر الدين شاه مشغول کاری بود. خود اعليحضرت هم بالای ايوان مینشست و قليان ميکشيد و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدين شاه مثل يک فرمانده نظامی امر و نهی ميکرد. بدستور آشپزباشی در پايان کار به در خانه هريک از رجال کاسه آشی فرستاده ميشد و او میبايست کاسه آنرا از اشرفی پرکند و به دربار پس فرستد. کسانی را که خیلی میخواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برايش فرستاده ميشد کمتر ضرر ميکرد و آنکه مثلا يک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دريافت ميکرد حسابی بدبخت ميشد.
بهمين دليل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با يکی از اعيان و يا وزرا دعوايش ميشد٬ آشپزباشی به او ميگفت: بسيار خوب! بهت حالی ميکنم دنيا دست کيه! آشی برات بپزم که يک وجب روغن رويش باشد.
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
جهت ارسال نظرات و پیشنهادات خود، اینجا را کلیک نمائید
No comments:
Post a Comment