طراحی لوگو: for_256@yahoo.com
به گروه شاد و بدون سانسور ایران روشن بپیوندید
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
سلام
این روز برفی و بارش رحمت الهی را به تمام عزیزان ایران روشن تبریک میگم
امروز یک روز فوق العاده بود، ولی خبر بد اینکه امروز سینا موقع اومدن سر کار بدجوری زمین خورد و جفت شاسی هاش کج شد و الان خوابیده توی خونه (نمیدونم چرا اصلا" نمیتونم ته دلم بابت این اتفاق ناراحت باشم و باهاش احساس هم دردی کنم) ، ولی لذت دیگه این بود که بعد از ظهر به پشت بام شرکت رفتیم و از طبقه پنجم تمام ماشینها و آدمها را برف بارون کردیم و کلی ذوق نمودیم. مخصوصا" که یک گلوله بزرگ برفی اشتباهی شوت شد توی سطل ماست همسایمون و ماستی شد.
به امید اینکه این رحمت الهی همیشه تداوم داشته باشه و خداوند بزرگ را با تمام وجود شکر میکنیم.
خوب بریم ببینیم چه خبر بود امروز
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
تصویر ویژه امشب
آخ من میفهمم این بابا چی کشیده اینا را نوشته
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
هادی ساعی به همراه خواهر رزمی کارش
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
این هم یک خبر تاسف بار، چون تمام منابع رسمی تائید کردند این خبر را براتون میگذارم
"مهران -غفوری" که عمده شهرتش به دلیل کارگردانی و بازیگری در سریال های طنز تلویزیونی است به دلیل مصرف بالای مواد مخدر، به مرز جنون رسیده به گونه ای که به تشخیص پزشکان در یک مرکز نگهداری بیماران روانی بستری شده است.
وی پیش از این نیز به اتهام حمل و استعمال مواد مخدر بازداشت شده و در بازرسی از وی یک قبضه اسلحه کمری کشف شده بود که بعدا اعلام شد قلابی بوده است.
"مهران -غ" که پیش از کارگردانی تلویزیونی، از سطح درآمد معمولی برخوردار بود، با انعقاد قراردادهای چند صد میلیونی با صداو سیما بناگاه به ثروت هنگفتی دست یافت و در نهایت به دلیل بی قید و بندی هایش راهی بیمارستان روانی شد
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
جوجو تیغی ملوس
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
راستی میدونید ما به چند کشور گاز صادر میکنیم؟
راستی ! یه چیز دیگرم میدونید؟ چند روزیه هموطنان عزیزمون در شمال کشور گاز ندارند
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
* دخترک گوشش به صدای سبزی فروش بود...
سبزی فروش داد می زد :« آی .... سبزی بهاره، سبزی تر، سبزی ترد، سبزی تازه، سبزی خانم، بفرما!» دخترک با خودش گفت:« سبزی ! سبزی که اينقدر اسم و فاميل و لقب و صفت دارد، من چرا بی نام و نشان باشم!» به همين دليل به خودش گفت:« دختر نازنين، دختر خوب، دختر خوشگل ، دختر مهربان، دختر ستاره، دختر ماه، دختر خورشيد...» ..... همين طور که برای خودش انواع صفت ها و لقب ها را می شمرد، پاسبانی جلويش سبز شد و گفت:« آی ... دختر خيابانی! چرا باز اين طرف ها آفتابی شدی، هوس زندان کردی؟» .....
.
.
.
.... او می رفت و با خودش می گفت: « دختر بدبخت، دختر بيچاره، دختر سياه روز، دختر خيابانی، تو حتی يک برگ سبزی هم نيستی ! » ...........
این هم طرح جالب از تراشیدن صفحات کتب
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
نكات طلايي انتخاب پوشاك براي خانمهاي داراي اضافه وزن
طراحان فشن، کم کم دریافته اند که همه افراد تنها در دو سایزخاص (یا حتی ده سایز) محدود نمی شوند. زنانی که دارای اضافه وزن هستند، سرانجام این فرصت را پیدا کرده اند تا گزینه های بیشتری درانتخاب لباس داشته باشند و در حال حاضر لباس های زیبا، شیک و مد روز در سایزهای بزرگتر هم در دسترس است. اما هنوز هم بسیاری از زنان گمان می کنند که داشتن اندام بزرگتر به معنی پوشیدن لباس های بزرگ تر و گشادتر است. مهم نیست که شما دارای چه سایز و اندازه ای هستید، قواعد و روش های تناسب اندام بازهم در مورد شما به کار می رود، لباس هایی که به صورتی بد ریخت و نامناسب از بدن شما آویزان می شوند و برای شما گشاد هستند، تنها شما را از آنچه که واقعا هستید بزرگتر نشان می دهد. درعوض استفاده از لباس هایی که بدون احساس تنگ بودن در آنها، برآمدگی و انحنای زیادی بدن شما را کمتر نشان بدهد، مناسب تر است. همچنین شما باید قسمتهای مثبت و نیرومند بدن خود را برجسته تر نشان بدهید، اگرماهیچه ساق پای درشت و پر و بزرگی دارید، دامن هایی که تا زانو هستند بپوشید و صندل های بزرگ و بلند به پا کنید؛ و فراموش نکنید که اعتماد به نفس و اطمینان، بهترین وسیله و لازمه هر زن خوش لباس است.
-
در پیراهن های کمردار(Wrap )، شما می توانید قسمت بالا و کمر خود را طوری تنظیم کنید که برآمدگی و انحنای بدن شما را کاملا درست و متناسب نشان بدهد: چسبیده، اندازه و متناسب بدن، اما نه خیلی تنگ.
-
پارچه های نرم و لطیف، می تواند قسمت بالا و پایین بدن شما را تزئین کند و بپوشاند، در حالی که پارچه های سفت و شق و رق، خطوطی غیر طبیعی ایجاد می کنند.
-
یقه وی شکل، براي بالاتنه هاي بزرگ، بلوزی که کمی دگمه بالای آن باز است يا یقه وي « V » شكل که کمی برگشته است، می تواند اثر مشابهی بگذارد
آنچه که شما را نامناسب و غیر جذاب نشان می دهد و باید ازآن خودداری کنید:
کفش های بند دار در قوزک پا: وجود نواری بر روی قوزک پا، پایین ساق پا را درشت تر و بزرگتر نشان می دهد، شما می توانید درعوض پاشنه های سه گوش (گوه ای و توپر) را امتحان کنید: ضخامت کف پا را با ماهیچه ساق پای شما متناسب و متعادل می کند و همچنین نسبت به پاشنه های بلند معمولی، تکیه گاه بهتری برای شما ایجاد می کند.
ژاکت ها و پلوورهای بزرگ و شل و ول:
یک پلوور بزرگ شما را بزرگ و چاق تر از آنچه هستید، نشان می دهد. بدترین ژاکت ها آنهایی هستند که بر روی کمر و ران ها خطوط و راه های برجسته ای دارند، که باعث جلب توجه دیگران به آن قسمت ها می شود و خط کلی بدن شما را تفکیک می کند و مشخص می کند.
شلوارهای باریک شونده نوک تیز(خمره ای شکل):
شلوارهایی که در قوزک پا باریک می شوند، ران های شما را درمقایسه با آن، حتی پهن تر و بزرگ تر از آنچه هست نشان می دهند. درعوض می توانید از شلوارهایی که از ران به سمت پایین مستقیم و راسته هستند، استفاده کنید.
از پوشیدن هر نوع پیراهن وتی شرتی که قسمت بالای آن موج دار و شلوغ یا قلابدوزی شده باشد یا هر نوع تزئین دیگری داشته باشد، خود داری کنید؛ چون این نوع لباس تنها به حجم نیمه بالایی بدن شما می افزاید.
کیف های دستی ممکن زیبا و جذاب به نظر برسند، اما حمل کردن آن شما را به طور نامناسبی بزرگ نشان می دهد. اطمینان حاصل کنید که کیف شما به اندازه کافی بزرگ هست تا بدن شما را مناسب نشان بدهد
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
هر شب با یک هنرمند
سیمین غانم
«من به خانوادهام قول داده بودم كه خیلی از مسایل را رعایت كنم و كردم. خانواده من خیلی متعهد بود و سختگیر...»
لابد این مساله مهمی بود برای دختر جوانی كه به دنیای موسیقی حرفهای وارد میشود آن هم در آن شرایط قبل از انقلاب. باید بیشتراز هر چیزی برایش شخصیت اجتماعی و فردیاش مهم باشد و آنچه باعث میشود همیشه به عنوان یك گزینه جدی موسیقی جدی باقی بماند. «من همیشه در كادر بسته كار كردهام. یعنی موسیقی و موزیك و هنر خوانندگی برای من آنقدر عزیز و محترم بود كه به خودم اجازه نمیدادم در هرجا و موقعیتی آن را ارایه كنم. مگر جاهایی كه میدیدم واقعا سطح بالایی دارند یا خیریه است و اینطور چیزها. راستش من به صورت شغل و حرفه به مقوله خواندن نگاه نمیكردم، دوست نداشتم.»
این روال را هنوز هم ادامه میدهد. میگویند پیشنهادهای زیادی از كمپانیهای رنگارنگ و پرزرق و برق آن طرف آبها دارد اما همه آنها را رد كرده است با وجود آنكه اینطرف به هر حال با محدودیتهای فراوانی دست به گریبان است. میرود كانادا به دختر و نوههایش سر میزند و آنجا و اینجا در برابر وسوسههای پول و شهرت بیشتر مقاومت میكند و بعد بر میگردد به همین خانه؛ خانه اول. آنجا كنسرت میدهد و شاهد آن است كه آهنگهایش همیشه و همه جا زمزمه میشود. نمیشود كه بماند. میرود كه برگردد. میگوید: «من ترجیح میدهم برای دلهایی كه اینجا هستند بخوانم. من میخواهم برای دلهای اینجا مایه آرامش باشم. مردم را دوست دارم اما شما میدانید كه من در همه عمرم تحت تاثیر این نبودم كه بروم دنبال برنامههای آنچنانی. من ترجیح میدهم یك زندگی آرام و بیدغدغه داشته باشم و برای مردم خودم بخوانم. به علاوه همه اینها من با خیریه فیروزنیا همكاری میكنم. اینها تعدادی از خانمهای خدمتگزار هستند كه زندگیشان را وقف این كار كردهاند. خیلی قدمهای مثبت بر میدارند و بنابراین همكاریام را با این خیریه ادامه دادم. این را به همه چیزهای پرزرق و برق دیگر ترجیح میدهم.»
***
فریدون شهبازیان یك آهنگ ساخته بود كه شعرش را فرهاد شیبانی گفته بود. دعوت كرده بود از این ستاره تازه دنیای موسیقی آن روزها كه بیاید در استودیو بل كه آهنگ تازهاش را بخواند و این مربوط است به سال حدود 54. قبل از آن البته این ستاره جوان دو آهنگ دیگر هم خوانده بود كه مثل توپ صدا كرده بودند. اولین آهنگی از او كه شهره خاص و عام شد، آهنگ «قلك چشات» بود كه فریبرز لاچینی ساخته بود روی شعری از سعید دبیری. آن موقع مثل این روزها میزان فروش به صورت عددی مشخص نبود اما به مدت دو سال هیچ آهنگی روی دست این آهنگ نیامد. بعد «همنفس»را خواند كه آن هم از ساختههای فریبرز لاچینی بود روی شعری از شهیار قنبری و حالا رفته بود در استودیو بل كه «گل گلدون من» را اجرا كند.
***
پدر رئیس دارایی شمال بود. البته بعدها به كار تجارت مشغول شد ولی آن موقع رئیس دارایی بود و از تهران منتقل شده بود به تنكابن و اینطور بود كه فرزندش سیمین همانجا متولد شد. درمیان طبیعت سبز متولد شد و عاشق طبیعت باقی ماند. حدود هشت سالش بود كه برگشتند تهران. از همان كودكی صدایش خوب بود و در جشنهای كوچك مدرسه و خانواده میخواند تا اینكه در آموزشگاههای كشور در دوره دبیرستان مسابقهای گذاشتند و او در سراسر كشور اول شد. بین دختران جوان در مدرسه مسابقه میگذاشتند و كسی كه خوب سنتور میزد، پیانوی خوبی میزد و یا صدای خوبی داشت انتخاب میشد و برندهها را میبردند اردو و اینطور بود كه او هم خواند و اول شد. البته خودش میگوید این اول شدن از نظر تكنیك خواندن نبود بلكه از نظر وسعت صدا و انتخاب اشعار و این جور چیزها بود كه اول شد. مثنوی «بشنو از نی چون حكایت میكند» را خوانده بود در دستگاه افشاری. آن موقع هفده سالش بود. بعد رفت به هنرستان آزاد موسیقی نزد استاد مرحوم محمود كریمی. دیپلمش را گرفته بود. مدتی كار كرد و بعد از آن دعوت شد به رادیو و تلویزیون با این قید كه قولی را كه به خانواده داده بود یادش بماند. خودش بیشتر از همه تشویق اطرافیان و علاقه شدید خودش را دلایل عمده پیشرفتش میداند و اینكه «یكی از اشخاصی كه خیلی تأثیر داشت در زندگی من استاد حنانه بود. ایشان خیلی به من میگفتند كه هر سبكی كه خواستی میتوانی بخوانی. من هم از این فرصت استفاده كردم و آن زمان ترانه «قلك چشات» را خواندم. موسیقی ایرانی را خیلی دوست داشتم ولی برای اینكه كارم محدود نباشد سعی كردم تعادل را حفظ كنم و موسیقی پاپ را هم كار كردم. البته فكر میكنم موسیقیای كه من میخواندم شبیه پاپهای امروزی نبود و حداقل هم شعر و هم آهنگ سطح بالایی داشت.» استاد حنانه البته این را هم به او گفته بودند كه «تو میتوانی هم اپرا كار كنی، هم موسیقی ایرانی. صدایت چیزی است بین شرق و غرب. هر سبكی كه بخواهی میتوانی كار كنی.» اینطور بود كه موسیقی هر لحظه برایش جدیتر شد و علاوه بر استاد محمود كریمی پیش استاد حنانه سلفژ و تكنیكهای موسیقی را كار كرد و خودش هم به كمك نوارهای مختلف تكنیكهای مختلف را تمرین میكرد. شده بود خواننده و در رادیو و تلویزیون میخواند و بعد قلك چشات را خواند كه گفتیم كلی سر و صدا كرد. البته این اولین آهنگی نبود كه میخواند. در تلویزیون كلی ترانه و آواز خوانده بود كه الان آنها را چندان به یاد ندارد. یك مدت موسیقی ایرانی كار میكرد و چند آهنگ خواند اما آنها آن طوری نبود كه دلش میخواست. راضیاش نكرده بود و بعد كه رفت سمت موسیقی پاپ سعی كرد كه با بهترینها كار كند. از مرحوم استاد تجویدی چند آهنگ خوانده است؛ از مهندس همایون خرم ودیگران. اما آن «گل گلدون من» چیز دیگری بود. هنوز هم چیز دیگری است. آن موقع كلی سر و صدا به پا كرده بود اما خودش معتقد است كه این ترانه در دهههای بعد جایش را بیشتر بین مردم باز كرد. «بسیاری مادران هستند كه به من میگویند ما این ترانه را به عنوان لالایی برای فرزندانمان میخوانیم كه بخوابند. بسیاری از دختران و پسران جوان میگویند كه با آن ترانه عشقشان را ابراز كردهاند. به هر حال این ترانهای بود كه باب طبع پیر و جوان بود و البته به مرور جا باز كرد و در اذهان مردم باقی ماند.»
***
نمیتوانست كنسرت بدهد و رسیده بود تا سال هفتاد و هفت. بیست سال در جمع نخوانده بود. اجازه گرفته بود كه برای خانمها كنسرت بدهد در سینما صحرا. وقتی وارد صحنه شد گریهاش گرفته بود. سالن پر بود و حتی روی زمین هم نشسته بودند. پشت درها هم غلغله بود. وقتی لب باز كرده بود كه «گل گلدون من» را بخواند همه با او همراهی میكردند. بیشتر از همه وقتی متاثر شد كه جوانها خط به خط ترانه را با او میخواندند و این پایان بیست سال سكوت بود.
***
وقتی نمیتوانست بخواند، این قضیه زیاد اذیتش نمیكرد. اینها را خودش میگوید. میگوید: «زیاد پایبند شهرت نبوده و نیستم. با نخواندنم هم خیلی عادی برخورد كردم. بیشتر وقتم را گذاشتم در كارهای دكوراسیون و باغ. یك تكه زمین در لواسان بود كه گرفتیم و درختكاری و كارهای دیگرش را انجام میدادیم. احساس كمبودی نمیكردیم تا اینكه دوباره مجوز دادند. موسیقی برایم حیاتی نبود. برای اینكه من از درون احساس كمبود نمیكردم. درونم پر بود از عشق به خدا، طبیعت و همه چیز. احساس كمبود اینجوری نكردم تا اینكه زمان گذشت و فضا باز شد و دوباره مجوز دادند. البته نه برای تكخوانی.»
در همان دوران شهرتش ازدواج كرد. «هر بار كه برایم موقعیتی پیش میآمد كه ازدواج كنم همه مخالف خواندنم بودند. آن موقع مثل الان نبود و شرایط مساعد نبود ولی من معتقد بودم كه باید با كسی ازدواج كنم كه با كار موسیقی من مخالف نباشد. بعد به شوهرم تعهد دادم كه حریم همه چیز را حفظ كنم و كردم. من خودم شخصا از درون آدم متعهدی هستم و خیلی قانونگرا و لذا مسائل را رعایت میكردم. از خیلی مسائل گذشتم. چك سفید میآوردند به این عنوان كه هر چقدر میخواهی بگیر ولی بیا در فلان جا بخوان ولی من هرگز این كار را نكردم. من به خانواده قول داده بودم. البته قبل از اینكه ازدواج كنم كه اصلا اجازه نداشتم بروم. بعد از ازدواج رفتم و به همسرم قول دادم همه چیز را رعایت میكنم. موسیقی در كنار زندگیام قرار دارد. همیشه هم همینطور بودم. موسیقی برایم خیلی گرامی و عزیز است و من دوست ندارم كه به عنوان حرفه از آن استفاده كنم. زندگی اول و موسیقی هم در كنارش.»
***
اینجا كنسرت میدهد و میرود ونكوور به دختر و نوههایش سر میزند. سال گذشته در رشت، شیراز و تهران كنسرت برگزار كرد. همه جا با استقبال بینظیر روبرو شد. در تهران كنسرتش قرار بود تمدید شود كه نشد. برای كاستش هنوز مجوز نگرفته است. در ماه گذشته هم در تهران كنسرت برگزار كرده است و در كنسرتش فریبا جواهری پیانو زده و خانم آزاده ویولن و سارا احمدی دف را نواخته و خانم دكتر پرستو شرقی گویندگی كرده است. كنسرت میدهد. از مادرش پرستاری میكند. به ونكوور میرود كه تنها دخترش «فرسین» و نوههای دوقلویش تنها نمانند. همین چند وقت پیش بود كه از دیدار عزیزانش بر میگشت.
به نوههای هشتسالهاش «راز» و «شاهد» گفته بود كه وقتی از ایران میآید برایشان چه چیزی سوغاتی بیاورد؟ راز گفته بود: «مامان سیمین، از ایران برایم از این كفشهای دوقلویی كه زیرش چرخ دارد بیاور. اینجا این كفشها خیلی گران است شاهد گفته بود: «چیزی نمیخوام فقط از ایران یك CD سیمین غانم بیار.
سیمین غانم درباره عدم مهاجرتش می گوید
این سوال برایم چندان تعجبآور نیست؛ چراکه سالهاست در برخوردهای مختلف، اشخاص زیادی این سوال را از من پرسیدهاند که: چرا به خارج نرفتهام؟ و خیلی اوقات هم مرا مورد انتقاد قرار داده یا برایم برنامهریزی کردند که باید چنین و چنان میکردم! اما اشخاص زیادی هم بودند که از اینکه بار سفر نبسته و در کنارشان ماندهام، بسیار مرا مورد لطف و محبت قرار دادند که از حسن نیت همگی سپاسگزارم.
به هر تقدیر، من معتقدم هرکس در شرایط خاص خود، بنابر نیازهای شخصی، در زندگیاش برنامهریزی میکند و در تصمیمگیری مختار است. نمیتوان کسی را مورد انتقاد قرار داد که چرا رفتهای و چرا ماندهای؛ زیرا همه جا سرزمین و ملک خداوند است، ولی ترجیحاً ایران وطن و زادگاه ماست. همه دوستش داریم و به آن عشق میورزیم. من هم شرایط و موقعیت خود را سنجیدم و ترجیح دادم در کنار مردم خوبم به زندگی ادامه بدهم.
به علاوه، هنری که هدیه خداوند بوده و برایم بسیار عزیز و ارزشمند است، همیشه در کنار زندگیام قرار داشته. در واقع، زندگی آرام و بیدغدغه با روحیهام سازگارتر است و فعلاً فعالیت هنریام - همچون گذشته- منحصر به کنسرتهایی است که از طریق جمعیت خیریه «فیروزنیا» گهگاه به اجرا گذاشته میشود. و این باعث خوشحالی من است که بتوانم قدمی در راه خیر بردارم.
از پروردگارم هم سپاسگزارم و امیدوارم همیشه سهم کوچکی در شادی دلهای پرملال داشته باشم
جهت ارسال نظرات و پیشنهادات خود، اینجا را کلیک نمائید
No comments:
Post a Comment