http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
سلام و درود بر همه:
خدا را شکر که اکثر هم گروهی های ایران روشن توانستند ، هر شب با این ایمیل روشن نامه ارتباط خوب برقرار کنند و شاهد ایمیل های پرمحبت شما بودیم، ما هم سعی میکنیم در حد توان جواب تک تک ایمیل های شما دوستان عزیز را بدهیم.
امشب روی سخنم با حاجیان محترم است: همانطور که میدانید جمعه عید قربان است و طبق رسم مسلمانی اکثر حاجیان گوسفند قربانی میکنند.
ولی جدیدا" از ترکیه قرصی وارد ایران شده است که برای گوسفندان محترم مثل قرص اکس میمونه و شدیدا" اشتهای گوسفندان را بالا میبره و باعث چاقی و شادی کاذب گوسفندان میشود و افزایش وزن و به دنبال آن سود کلان برای فروشندگان در بر خواهد داشت
خلاصه مواظب باشید موقع خرید اگر گوسفنده به جای بع بع میگه:" بعث بعث" یا اینکه وسط گله داره تکنو یا هلیکوپتری میزنه یا دمبه اش را شدید تکون میده و کله اش را با هیجان اینور اونور میکنه، از محیط شاد نیست عزیزان! بلکه از قرصی است که به این بدبختها میدهند
انشاء ا.. نذر همتون قبول حق
جهت ارسال نظرات و پیشنهادات خود، اینجا را کلیک نمائید
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
تصویر ویژه: جا کفشی را اشتباهی نصب کردند
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
"کسنیا سوخینووا" (Ksenia Sukhinova) از تیومن بعنوان ملکه زیبایی روسیه-2007 انتخاب شد، کسنیا که 20 سال دارد، بر خلاف سایر شرکت کنندگان بعنوان مدل کار نمی کند، او دانشجوی رشته نفت و گاز در تیومن است
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
گلزار هم قلب حاتمي كيا را شكست
سرانجام محمد ر ضا گلزار بازيگر مورد نظر ابراهيم حاتمي كيا براي ايفاي نقش در فيلم « دعوت» در اقدامي غير منتظره از حضور در فيلم اين كارگردان انصراف داد.
شنيده ها حاكي است اغلب ستارههاي حاضر در اين فيلم نيز تمايل چنداني به حضور در دعوت ندارند. موج انصراف هاي به راه افتاده از سوي بازيگران قبلي اين سريال و نيز عدم موفقيت سريال حلقه سبز عامل اصلي اين انصراف ها عنوان ميشود. ماجرا هم اينگونه است كه به دليل عدم موفقيت سريال جديد حاتمي كيا در جلب نظر مخاطبان، بازيگران مورد نظر تصور ميكنند دوران ساخت فيلمهاي موفق و پر مخاطب از سوي اين كارگردان به پايان رسيده و ديگر آثار او مانند گذشته مخاطب ندارد. متاسفانه اين اتفاقي است كه گاهي اوقات حتي كارگردانهاي حرفه اي و مطرح سينماي ايران را نيز تهديد ميكند
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
کی میگه توی پارکهای ما مکان نیست؟
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
نقشه ای که توسط گروهه خبرنگارانه بدونه مرز در اجلاس جامعه ی اطلاعاتی در تونس نصب شده و " نقاطه سياهه " اينترنت يعنی کشورهايی که در آنها اينترنت سانسور می شود را نشان می دهد
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
قبل از خواندن ادامه متن این جوک رو بخون:آبادانيه يه پنجاه توماني تقلبي ميسازه لو ميره ميگيرنش... آبادانيه ميگه از كجا فهميدين كار منه؟ ميگن: آخه گاگول كنار در دانشگاه سراسري سمبوسه فروشي كجا بوده؟!؟!؟
تصویر آتشفشان جزیره کیوتو
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت : دلم مىخواهد ترا قاضى القضات كشور نمایم تا همانطور كه معارف را منظم كردى دادگسترى را هم سر و صورتى بدهی بلكه احقاق حق مردم بشود .
شیخ بهایى گفت : قربان من یك هفته مهلت مىخواهم تا پس از گذشته آن و اتفاقاتى كه پیش آمد خواهد كرد چنانچه باز هم اراده ی ملوكانه بر این نظر باقى باشد دست به كار شوم و الا به همان كار فرهنگ بپردازم .
شاه عباس قبول كرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به محل مصلاى خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو ساخت و عصایه خود را كنارى گذاشت و براى نماز ایستاد ، در این حال رهگذرى كه از آنجا مىگذشت ، شیخ را شناخت ، پیش آمد سلامى كرد . شیخ قبل از عقد نماز جواب سلام را داد و گفت :
اى بنده ی خدا من مىدانم كه ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا بلع مىكند تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت . لیكن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت را باز كن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو .
مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به كوچهاى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت : امروز هر كس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته فردا صبح زود هم من مخفیانه مىروم پیش شاه و قصدى دارم كه بعداً معلوم مىشود .
شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از مقربین بود هنگام بیدار شدن شاه اجازه تشرف حضور خواست و چون شرفیابى حاصل كرد عرض كرد : قبله گاها مىخواهم كوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را به راى العین از مد نظر شاهانه بگذرانم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست مىدهند و مطلب را به خودشان اشتباه مىنمایند .
شاه عباس با تعجب پرسید : ماجرا چیست ؟ شیخ بهایى گفت : من دیروز به رهگذرى گفتم كه چشمت را هم بگذار كه زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از محارم خودم كسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده كه من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف به تواتر رسیده كه همه كس مىگوید من خودم دیدم كه شیخ بهایى به زمین فرو رفت . حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند !
به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارتهاى عالى قاپو و تالار طویله و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیر اجتماع نمودند ، جمعیت به قدرى بود كه راه عبور بر هر كس بسته شد ، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد كه از هر محلى یك نفر شخص متدین و صحیح العمل و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین كنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند . بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور رسیدند ، هر كدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم كه چگونه زمین شیخ را بلعید ! دیگرى گفت : خیلى وحشتناك بود ناگهان زمین دهان باز كرد و شیخ را مثل یك لقمه غذا در خود فرو برد . سومى گفت: به تاج شاه قسم كه دیدم چگونه شیخ التماس مىكرد و به درگاه خدا تضرع مىنمود . چهارمى گفت : خدا را شاهد مىگیرم كه دیدم شیخ تا كمر در خاك فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى كه بر سینهاش وارد مىآمد از كاسه سر بیرون زده بود
به همین ترتیب هر یك از آن هفده نفر شهادت دادند . شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش مىكرد . عاقبت شاه آنها را مرخص كرد و خطاب به آنها گفت :
بروید و اصولاً مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم مىشود شیخ بهایى گناهكار بوده است ! وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند ، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت : قبله ی عالم . عقل و شعور مردم را دیدید ؟ شاه گفت : آرى ، ولى مقصودت از این بازى چه بود ؟ شیخ عرض كرد : قربان به من فرمودید ، قاضى القضات شوم . شاه گفت : بله ولى چطور ؟ شیخ گفت : من چگونه مىتوانم قاضى القضات شوم با علم به اینكه مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست كه درست باشد ، آن وقت مظلمه گناهكاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم . اما اگر امر مىفرمایید ناگریز به اطاعتم و آنگاه موضوع المامور و المعذور به میان مىآید و بر من حرفى نیست ! شاه عباس گفت : چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه كرده و مىكنم لازم نیست به قضاوت بپردازى ، همان بهتر كه به كار فرهنگ مشغول باشى .
از آن پس شیخ بهایى براى ترویج علوم و معارف زحمت بسیار كشید و مقامه شامخه علما را به حدى به درجه تعالى رسانید كه همه كس آنان را مورد تكریم و تعظیم قرار مىداد
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
عکس کمیاب صادق هدایت
http://groups.yahoo.com/group/Iranroshan
" آن بوردا " ، بانوی آلمانی طراحی لباس که مجله ای معتبر را با نام بوردا در جهان منتشر می کرد ، در سن ۹۶ سالگی درگذشت .
خانم بوردا يکی از معدود زنانی بود که بعد از جنگ جهانی دوم موتور تحول اقتصادی آلمان را به حرکت درآورد . وی به دليل طراحی لباسهايی ارزان ولی شيک معروف بود ، ولی رفتارش شباهتی با ساير طراحان نامی آن دوران مانند کوکو شانل نداشت . وی همواره می گفت که رسالت خود را طراحی پوشاکی کاربردی با قيمت مناسب می داند تا بيشترين شمار زنان بتوانند آن را بپوشند .
خانم بوردا حرفه خود را از سال ۱۹۴۹ با خريد يک انتشاراتی کوچک آغاز و يک سال بعد ، مجله خود با عنوان Burda Fashion را منتشر کرد . وی در سال ۱۳۵۲ شروع به گذاشتن الگوهای خياطی در داخل مجله خود کرد تا به زنان در اروپای جنگ زده کمک کند از راه دوختن لباسهای خود در هزينه شان صرفه جويی کنند .
اين مجله اکنون به ۱۶ زبان و در ۸۹ کشور منتشر می شود و حتی هنوز هم ميان زنان ايرانی محبوبيت دارد . هنگامی که خانم بوردا شرکت خود را تاسيس کرد ، ۴۸ کارمند داشت و فقط يک نشريه داشت ولی امپراتوری انتشاراتی وی اکنون ۲۴۱ عنوان نشريه خياطی و مد از جمله بوردای کودکان منتشر می کند . از اين مجموعه ، ۱۸۶ عنوان در بيرون از آلمان منتشر می شوند .
با وجود محبوبيت پوشاک فروشگاه های زنجيره ای مانند Gap و Zara و البسه دوخت چين ، گردش مالی شرکت خانم بوردا يک ميليارد و ۸۰۰ ميليون دلار برآورد شده است .
وی اولين ناشر مجلات در غرب شد که به بازار اتحاد شوروی سابق در کشاکش جنگ سرد راه يافت و نسخه روسی مجله بوردا را دو سال پيش از فروپاشی ديوار آهنين منتشر کرد .
خانم بوردا که پدرش راننده لوکوموتيو بوده ، در شهر افنبورگ در جنوب غربی آلمان به دنيا آمد و پنجشنبه سوم نوامبر در همان شهر جان سپرد . وی تا سال ۱۹۹۴ شرکتش را اداره می کرد و بعد زمام امور را به يکی از سه پسرش واگذار کرد که اکنون مالک شرکت رسانه ای هبورت بورداست
No comments:
Post a Comment