نمي تونم بقيه اشو تعريف كنم....... خودتون تصورش رو هم نكنين
نازنین نوشته :
من اصولاً خودم از خودم سوتی می گیرم. اگر بخوام بگم همش دیگه باید سوت بزنم راه برم .
یه روز رئیسم داشت باهام حرف میزد تلفن زنگ زد به رئیسم گفتم گوشی تلفن جواب دادم یه روز هم برای مامانم یه آهنگ گذاشته بودم گفت وای چقدر قشنگه بیا بریم با ماشین بیرون این آهنگ را بذار یم یه کم پیاده روی کنیم
مهشید سعید واقفی mahshid_svaghefi@yahoo.com نوشته :
موقع ثبت نام کنکور بود آ خرین شب مهلت آن بیتا دوست د خترم زنگ زد وگفت نوشته عکس خواهران با حجاب کا مل حالا من عکس شیما( خواهرم)را کجا باید بگذارم.
کامران خلیلی khalili_kamran@yahoo.com نوشته :
با سلام من در دانشگاه دولتی شهرستان درس می خوندم من که عادت نداشتم روزهای تعطیل تا دیر وقت بیدار بشینم یکی از اون روزهای که فرداش ساعت 7:30 دقیقه کلاس داشتیم تا دیر وقت با بچه ها بیدار نشستیم تا ساعت 4 صبح و اراجیف می گفتیم جک لطیفه و از اون دخترای کلاسمون خلاصه غیبت پشت سر غیبت خلاصه صبح با چشمای پف کرده و غرق خواب راه افتادم به سمت دانشگاه وارد دانشکده که شدم رفتم دستشوئی که آب بزنم صورتم از دستشوئی که اومدم بیرون دیدم دختر دارن جیغ می زنن دیدم وای خدای من دستشوئی خانومها اومدم دخترای عزیزم داشتن تجدید آرایش می کردن که با هیکل مهیب من روبرو شدن خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!
علیرضا از یزد :
من چون همیشه با چند تا پروفایل چت میکنم به قول یکی رفیقام علی 1000 چهره بعد یکی که سر کارش گذاشته بودم بهم پی ام داد من هم فکر کردم به خودم پی ام داده یه خورده که با هم چت کردیم سوتی دادم و اسم خودمو گفتم اینقدر اون روز خنده کردم که نگوو
جلال درباری darbarijalal@yahoo.com نوشته:
سلام. البته مطلبی که می نویسم سوتی جالبی از پسرم در 2سالگی است که شاید برای این سن سوتی نباشه ولی خیلی با مزه بود. یک روز با خانم و علی کوچولو رفته بودیم خرید. علی کوچولو با زبان کودکی چیز های درهمی به من میگفت که متوجه نمیشدم . رو به مادرش کردم گفتم ببین علی چی میگه. علی بلافاصله به مادرش گفت: مامان مامان من چی میگم؟..!!
مجید طاهری majidtahery16@yahoo.com نوشته:
سلام یه روز رفتم داروخانه دارو بگیرم اومدم بیرون از بس حواسم جمع بود بجای اینکه همین ور خیابون سوار ماشین خودم بشم رفتم اون ور خیابون سوار ماشین یکی دیگه شدم خلاصه کار به پلیس110 کیشد و من هنوز ادعا میکردم که ماشین خودمه البته خیلی شبیه هم بود اخر سوتی بود مگه نه در پایان برای همه پسرها و دخترهای ایرانی وهمه ایرن روشنی ها سال خوبی را ارزو میکنم قربان شما مجید
ناشناس نوشته:
سلام ، سوتی از این قرار بود که من مدیر آی ـی یک شرکت نیمه دولتی هستم و در یک روز دو جلسه داشتم که به دلیل طولانی تر شدن جلسه اول که با هیئت مدیره شرکت داشتیم ، به جلسه دوم دیر رسیدم و وقتی رسیدم دیدم همه خانوما و آقایون (2 خانوم و 4 تا آقا) منتظرن که من برم طرحی رو که داده بودم ازش دفاع کنم ، پا شدم از جمع بخاطره تاخیرم عذرخواهی کردم و گفتم شرمنده جلسه استمناء هیئت مدیره یکم طولانی شد،( بجای استماع هیئت مدیره) ، دیدم همه چشاشون گرد شد و خانوما لپاشون قرمز شد ، خودم بلافاصله فهمیدم که چه صوتی دادم ولی به رو خودم نیاوردم ، تا آخر مدت از اون جلسه همش کلمه میومد تو ذهنم.
ندا ne_sh67@yahoo.com نوشته:
سلام دوستان.ما تو دانشگاه با دوستام کنار یه پیکان واستاده بودیم می خواستیم برنامه کلاسی بگیریم کلی هم آدم واستاده بود.خلاصه یکی از بچه ها رفت . بعد 1 ساعت اومد گفت که 2 گروه شدیم:الف تا سین و شین تا ی.من شنیدم شین تایر به دوستم گفتم یزد تایر و گلدستون و کویر تایر شنیده بودم شین تایر جدید اومده؟چه پیکان با کلاسیه!!حالا هروقت در مورد گروهامون حرف می زنیم 2ساعت بچه ها می خندن
صادق فیروز رنجبر rainman_8506@yahoo.com نوشته :
سر کار گاه کامپیوتر بودم یه استاد زن خیلی خوشکلم داشتیم بعد سر کارگاه یکی از بچه هی دوره استاد را میرفت استاد اعصبانی شد یه چب چب بهش نگاه کرد بعد منم گفتم استاد اینه همش داره مثل مگس دوره شما می چرخه.....
امیر amir_bg333@yahoo.com نوشته :
سوار ماشين بودم ترافيک سنگين بود خلاصه بعد از 2 ساعت به مقصدمون رسيديم من پول خورد نداشتم بدم يه 2000 تومني دادم به راننده راننده با اوقات تلخي برگشت گفت خورد نداشتي منم سريع جواب دادم نه خوله پورد ندارم !!
رها maryam_paaeezi45@yahoo.com نوشته:
با سلام و با تبریک سال نو (( امسال ساله گربه هستش .. هر وقت دلتون گرفت جوجو بشید تا پیشی بیاد بخورتتون)) هر چی فکر می کنم سوتی هایی رو که دادمیادم نمیاد... چون بیشتر سوتی های دیگران رو می گیرم.. اما یه سوتی از طرف شخصی انجام شد که برای من یک خاطره شیرین و فراموش نشدنی هستش. برای تدریس خصوصی کامپیوتر ثبت نام کرده بودم..شخصی که آموزش می داد پسری جذاب و دوست داشتنی بود.. طی چند جلسه از کلاس به دلم نشسته بود ،به طوری که هر وقت بهم درس می داد با نگاه شیفته بهش خیره بودم.. او هم که حس آموزشش گرفته بود بین توضیحات می خواست منو با سخت افزار آشنا کنه .. به تکرار دفعات ماوس رو به صورت وارونه دستش گرفته بود و به من که مات و متعجب بودم مدام می گفت پشت کیس رو نگاه کن .. پشت کیس رو نگاه کن... وقتی دید من چیزی نمی گم .. دوباره ماوس رو به من نشون داد گفت این چیه؟ گفتم این ماوس هستش .. گفت این ماوسه؟؟ گفتم بله .. وقتی به ماوس نگاه کرد بعد از چند ثانیه به خودش اومد و گفت ببخشید...خندش گرفته بود اما خندشو نگه داشت همیشه همین طور بود .. ولی من هر جلسه این روز رو یادش می آوردم .. الان من و او با هم نامزدیم و روزهای خوبی داریم..
ز.ن ghalamesabz@yahoo.com نوشته:
من كه خودم به اين سوتي كلي خنديدم اميدوارم شما هم بخنديد رفته بودم دبي ، توي ديسكو زير سيگاري پايه دار استيلي پيدا كردم و در كنارش ايستادم و جاتون خالي يه سيگار زدم تو رگ و تكوندمش تو اون ظرف . بعد از تموم شدن سيگار فهميدم كه يه چيزي مثل انبر رو دسته ظرفه ، واي ، يخ كردم ، فكر مي كنيد چيكار كردم ؟ خودم رو زدم به كوچه علي چپ و واسه خودم سوت زدم و راهم و كشيدم و رفتم . اون ظرف پايه دار استيل چيزي نبود جز يخدان .
کمال kamalqd@yahoo.com نوشته:
با سلام . ابتدا باید بگم من کرد هستم . یک روز با سه نفر از دوستام که اونها هم کرد بودند سوار مینی بوس شدیم تا به منزل بریم . من و یکی از دوستام روی صندلی تکی نشسته بودیم و دو تا دوست دیگه من هر کدوم روی یکی از دو صندلی ها نشستند که شاید یک خانم زیبا کنارشون بشینه . من و اون دوستم که تو صندلی تکی نشسته بودیم به شوخی با زبان کردی به اون دو تا متلک می انداختیم که الان یه نفر زشت سیبیل کلفت میاد . سرگرم این صحبتها بودیم که یه دفعه یک مرد سیبیل کلفت سوار شد . ما همه منتظر بودیم که این مرد کجا می شینه که ناگهان کنار یکی از دوستای من نشست . ما هم شروع کردیم با زبان کردی مسخره کردن و ..... خیلی چیزا گفتیم و اون مرده و دوستم رو مسخره کردیم تا رسیدیم سر کوچه ما . من پول رو به راننده دادم منتظر بقیه پول بودم که یهو اون مرد با زبان کردی گفت آقا کمال به پدرت سلام برسان . من تا این را شنیدم بدون اینکه بقیه پول رو بگیرم سریع پیاده شدم و الفرار . ولی اون دوست بدبخت من چون کنار پنجره نشسته بود گیر کرده بود و نمیتونست بیاد بیرون داشت سکته می کرد آخه خیلی واسش خط و نشون بی ادبانه کشیده بود. جالب اینجاست که بعدا فهمیدم دوست جدید پدرمه و دو شب بعد هم مارو دعوت کرد خونش . خواستم نرم ولی خودش اومد دنبالم . نمیدونید چقدر سخت گذشت . قربان همه شما کمال
مریم maryam_sd2007@yahoo.com نوشته :
یک روز تو اتوبوس نشسته بودم گوشی و هندزفیری از کیفم درآوردم که آهنگ گوش کنم ولی انقدر هواسم پرت بود که یادم رفت سیمشو به گوشی وصل کنم و موزیکو روشن کردم؛ احساس کردم صدا داره از بیرون میاد در همون لحظه یکی از خانم هایی که بالاسرم ایستاده بود زد بهم که . . .
رسول قهرمانی amir0gh@yahoo.com نوشته :
يه روز سر كلاس فيزيك نشسته بوديم ، معلم فيزيكمون هم خيلي بد اخلاق و دست بزن داشت و از قضا اونروز زودتر اومده بود و روي صندلي خالي ته كلاس نشسته بود و يكي از شاگردا كه رفته بود برون با سرعت اومد تو و باصداي بلند داد زد و گفت : بچه ها حال كنيد كرخر عوضي نيومده ، يه دفعه معلم از صندلي بلند شد و قيافه جفتشون ديدني بود ...
پری parvin_fatah@yahoo.com نوشته :
با خالهام رفته بوديم خريد خانمي حالش بد شده بود و اب از دهنش ميامد و خالهام رفته بود كمكش كنه و گفت چي خوردي خانم هم گفت من ناهار ماهي با سالاد كاهو خوردم و خالهام گفت سردي كردي هيچوقت كاهي و با ماهو نخور يعني كاهو را با ماهي نخور را اشتباه گفت و سوتي داد
لاله sz_sozi@yahoo.com نوشته :
سلام این سوتی مال مدر بزرگم :طفلی خیلی پیر یه روز نشسته بود جلوی تلویزیون یه روحانی پیر فوت کرده بود و تلویزیوم داشت مراسمش رو نشون می داد بعد آقاه گفت او(روحانیه)چون غواصی در دریای علم شناور بود بعد یه تیکه هم از عکسشو گذاشته بودند تو صفحه که دریا رو نشون میدادند مادر بزرگم یه دفعه گفت الهی بمیرم این پیر مردو با این حالش مجبور کردن غواصی کنه من تا 1سال می خندیدیم
No comments:
Post a Comment