به گروه اینترنتی جذاب و پر از تفریحات جالب ایران روشن خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

Wednesday, May 31, 2034

..:: IRAN ROSHAN ::.. Roman Hastye maN (part 9)



 

 

 
 
   

(رمان هستی من فصل نهم )

 

 

هستی خسته و کلافه وسایل خریداری شده را روی کابینت آشپزخانه قرار داد و با رضایت لبخند زد. احساس می کرد که با مسئولیت خریدی که امروز مادرش بر عهده اش گذاشته بود سرحال تر است. مادر با اصرار از او خواسته بود که به فروشگاه برود و اقلام مورد نیاز خانه را تهیه نماید مادرش احساس می کرد که جدیدا تغییری در روحیه هستی به وجود آمده به همین دلیل می خواست با گذشاتن مسئولیت به عهده ی هستی او را به خود بیاورد تا شاید از این همه اندوه و خمیدگی بکاهد هستی در فروشگاه با خانمی خوش صحبت آشنا شده بود آن خانم که مهری نام داشت چند سالی بود که شوهرش را از دست داده بود. شوهرش بر اثر تزریق مواد جانش را از دست داده بود و مهری مانده بود و سه بچه قد و نیم قد. مهری تعریف کرده بود که بعد از ف وت شوهرش با وجود این که شوهرش اهمیتی به وجود او و بچه هایشان نمی داد شدیدا احساس اندوه و افسردگی کرده است چرا که هم شوهرش را از دست داده بود و هم مسئولیت نگهداری هس فرزندش برای او طاقت فرسا بود.
سرانجام با کمک دوستان و اقوام توانسته بود در کارخانه ای مشغول به کار شود و گذران عمر کند اگر چه سخت بوده اما او با افتخار از بچه های درسخوانش یاد می کرد و این که زحمات او را هدر نداده اند و باعث افتخارش شده اند مهری به هستی پیشنهاد کرده بود که به کلاس های ورزشی برود صبح ها پیاده روی کند چرا که سحر خیز بودن را دشمن افسردگی و خمودگی می دانست هستی بعد از خرید و خداحافظی از مهری احساس کرده بود که اگر چه زندگی زناشویی کوتاهی داشته اما شوهرش مرد خوب و شریفی بود و هستی در ان 5 سال دوران خوب و آرامی را سپری کرده است. هستی تصمیم گرفت که بعد از دیدار با فرهاد ثبت نام در کلاس های ورزشی و پیاده روی را در اولویت کارهایش قرار دهد.
مادر چای گرم و مطبوعی جلوی گذاشت و با خوشنودی گفت:"
- دستت درد نکند هستی جان خسته شدی اما چه قدر خوشحالم که می بینم به خودت امدی و دیگر گوشه خانه نمی نشینی!
هستی دستی به گونه های خود کشید و گفت:
- با این که هوای پائیزی کمی گرفته و سرد است اما باز هم قدم زدن در این هوا خیلی لذت بخش است . نمی دانی مامان امروز وقتی بعد از مدت ها به فروشگاه رفتم و دیدم همه مردم سرگرم کارهای خودشان هستند و زندگی هم چنان جاریست چه قدر احساس بیهودگی کردم. من نزدیک به دو سال از مردم دور بودم دلم برای خرید کردن هم تنگ شده بود. ادم ها میمیرند و عده ای متولد می شوند اما هم چنان زندگی روال خودش را طی می کند. امروز با خانمی آشنا شدم که شوهرش فوت کرده بود معلوم بود واقعا سختی زیادی کشیده تا بچه هایش را کمی سر و سامان بدهد. فکر کردم اگر چه خواست خدا بود که من تنها بشوم اما قلبش زندگی خوبی داشتم و حمید مرد مهربان و سالمی بود و زندگی خوبی برای من و نازنین فراهم کرده بود.
مادرش دستش را روی دست هستی نهاد و گفت:
- درست است دخترم خیلی از آدم ها با چنگ و دندان زندگی اشان را حفظ می کنند وسعی می کنند طناب زندگی اشان به نخ نرسد که اگر چنین شود پاره می شود و از بین می رود. به هر حال تو هم باید به خدا توکل کنی که هر چه بخواهد همان می شود به قول شاعر ((هر چه دلم خواست نه آن می شود هر چه خدا خواست همان می شود پس تو هم راضی به رضای خدا باش و بخند . باور کن وقتی من و پدرت تو را شاد و سرحال می بینیم انگار که خدا دنیا را به ما داده است هیچ چیز برای یک مادر بدتر از غصه فرزندش نیست.
هستی با تما عشق مادرش را در آغوش کشید و خندید و گفت:
- چشم مادر جون قول می دهم که دیگر زیاد فکر و خیال نکنم . اگر چه سخت است که به این زودی از فکر حمید و نازنین بیرون بیایم اما سعی می کنم همانی باشد که شما می خواهید
هستی با خوشحالی تمام با مریم احوالپرسی نمود مریم از هستی دعوت کرد که به خانه شان برود اما هستی با عذر خواهی دعوت مریم را رد کرد و از او خواست که 5شنبه همان هفته به خانه شان بیاید تا هم ناهار را با هم باشند و هم هستی جریان زندگی اش را برای مریم که آن قدر مشتاق شنیدنش بود تعریف نماید مریم قبول کرد و با آ ب و تاب از دعوت هستی برای مهران گفت. مهران که احساس می کرد مریم هم تحت تاثیر جذابیت و خوش برخوردی و مهربانی هستی قرار گرفته است مریم را تشویق نمود که به این دوستی ادامه دهد چرا که می دانست هم مریم به این رفاقت نیاز دارد هم هستی. مریم دختر تنهایی بود که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده بود و سرپرستی اش را مادر بزرگش به عهده گرفته بود مریم با تلاش فراوان در دانشگاه قبول شده بود و مهران او را در داشنگاه دیده بود که از وقار و متانت خاصی برخوردار است مریم هم با زحمت فراوان توانسته بود نظر مهران را به خود جلب کند چرا که او شدیدا دل به مهران باخته بود . مهران بعد از به هم خوردن نامزدی اش با هستی گوشه گیر و تا حدی گرفته و ساکت بود و مریم عاشق همین سکوت پر راز و رمز مهران شده بود . به هر حال خدا خواسته بود و آن دو با هم ازدواج کرده و زندگی خوبی داشتند. مخصوصا حالا که منتظر ورود فرزندشان بودند اما باز هم مهران دوست داشت مریم تنهایی اش را با هستی و دوستی با او پر کند چرا که هستی را زنی مهربان و پاک و بی ریا یافته بود.
هستی به اصرار مادرش را راضی کرده بود که از مریم در خانه خودش پذیرایی کند مادر گه مکی دانست پا گذاشتن هستی به آن خانه یعنی تداعی گذشته ها مانع رفتن هستی شد اما هستی مادر را متقاعد کرد که مواظب خودش است و دوست دارد در خانه خودش از خاطراتش با مریم سخن بگوید بعد از ماه ها به خانه خود پا گذاشت . نگاهی به اطراف کرد و با هر نگریستن به گوشه کنار خانه به یاد خاطرات خودش و حمید و نازنین افتاد و اشک ریخت . عکس حمید و خودش و نازنین روی شومینه به او یاد آوری می کرد که زندگی خوبی داشته است . به احتمال زیاد مادرش و هدیه یادشان رفته بود که آن قاب عکس را از دید او پنهان دارند چرا که بعد از فوت آن دو مادرش و هدیه با سرعت لباس ها و وسایل حمید و نازنین را از خانه خارج کرده بودند و عکس هایشان را نیز جمع کرده بودند تا هستی با نگریستن به آنها اشک حسرت نریزد.
وارد اتاق نازنین شد اتاق هنوز بوی دختر کوچولویش را می داد خم شد و دستی به روی تشک تخت دخترش کشید پرده های عروسکی اتاق را در مشتش گرفت و گریست . سپس به اتاق خواب خودش و حمید رفت هچوم بغضی بی امان او را از پا انداخت روی تخت نشست و برای سرنوشت حمید و نازنین اشک ریخت اگر چه ته عشق ناکام زنده بود اما او حمید و نازنین را می خواست مردی که با او زندگی کرده بود و از گل نازک تر از او نشنیده بود و کودکی که در نبود او و حسرت در آغوش کشیدن و بوئیدنش می سوخت.
اشک هایش را از روی صورتش پاک کرد و به اطراف خانه اش نظری انداخت همه جا کثیف و خاک آلود بود پرده ها سیاه شده و شیشه ها دود گرفته بودند تا آمدن مریم دو سه ساعتی وقت داشت دستمالی برداشت و شروع به گردگیری نمود پرده ها را باز کرد و در ماشین انداخت شیشه ها را برق انداخت و اشپزخانه و سرویس دستشویی را شست به یاد زمانی افتاد که خانه را برق می انداخت و انتظار شوهرش را می کشید بوی غذایش در خانه می پیجید و وقتی حمید کلید را به در می انداخت او شاد و خوشبخت به استقبال شوهرش می رفت اه بلندی از سینه بیرون داد و دوباره مشغول تمیز کردن خانه اش شد دلش نمی خواست در نظر مریم که برای اولین بار به خانه اش می آمد زنی شلخته و کثیف جلوه کند هر چند ماه ها بود که به خانه اش پا نگذاشته بود پدر و مادرش اجازه نمی دادند که او به خانه اش برگردد و زندگی اش را تنها ادامه دهد و او کماکان زندگی را در اتاق خودش در خانه پدری اش می گذراند زیاد هم ناراضی نبود چرا که می دانست اگر پا به خانه خود بگذراد تنهایی و یاد آوری خاطراتش دیوانه اش خواهد کرد.به همین علت اصراری در بازگشتن به سر خانه و زندگی اش نداشت به دور تا دور خانه نظری افکند باید فکری برای این خانه و وسایل می کرد بعد از کمی فکر کردن به سراغ اسباب و لوازم خودش رفت در کمدهایش را گشود و تمام وسایل انها را بیرون ریخت به زیر زمین رفت و از داخل انباری جعبه ها و کارتون های خالی را به سالن اورد و مشغول چیدن لوازمش در داخل کارتون ها شد هنگام جابجایی اثاثیه اش چشم به دفترهای خوشنویسی و قلم هایش افتاد قلم هایش را در دست گرفت ولبخند تلخی زد به یاد آورد که چه قدر با این قلم ها شعر ها و متن های عاشقانه نوشته و به در و دیوار اتاقش اویزان کرده است.
انگار قلم ها که یاد آور زمان مجردی و دوران خوش جوانی اش بودند با او از روزگار و گذشت ایام سخن می گفت انها را مرتب درون چعبه گذاشت و دفتر های خوشنویسی اش را ورق زد خطش در صفحات اول زشت و غیر حرفه ای بود اخما وقتی به صفحات آخر می رسید قابل تحسین می شد. از یاد آوری خاطراتش که مثل اوار به روی ذهنش ریخته شد دچار ضعف اعصاب می شد چرا نمی توانست مغزش را استراحد دهد و ثانیه ای از گذشته و خاطرات بی شمار ان رهایی یابد؟ دستش را روی چشم هایش کشید تا از ریزش مدام اشک هایش جلوگیری کند کارش را تمام کرد و کارتون ها را کنار اتاق روی هم چید با صدای زنگ تلفن اشک هایش را پاک نمود و گوشی را برداشت با صدایی گرفته گفت:
- بله؟
صدای خوش و گرم مریم در گوشش طنین انداخت مریم بود که می خواست مطمئن بشود هستی به خانه آمده و قرار شان پا برجاست. هستی به مریم اطمینان داد که منتظر است و گوشی راگذاشت. دوباره گوشی تلفن را برداشت و بعد از شماره گیری رستوران مورد نظرش سفارش چند نوع غذا و سالاد را داد. هیچ حوصله آشپزی نداشت و یا شاید دست و دلش به کار خانه نمی رفت بعد از دم کردن چای و اماده نمودن شیرینی به اتاقش رفت.
 

 

ادامه دارد ...

 

 

>> ( مونا )<< 

 

mona_badgirls666@yahoo .com

 

 

آرشیو فصل های رمان:

 

رمان هستی من - فصل هشتم

فروزان باز هم از آنها تشكر كرد و بعد سوزان را كه خوابيده بود به آغوش گرفت و با خداحافظي كردن از خانه خارج شد
در وجودش غوغايي به پا بود فريدون خواسته بود او را برساند باور نمي كرد از تنها ماندن با او مي ترسيد اما تصميمي گرفت به خودش مسلط شود فريدون به ماشين تكيه داده بود و سيگار مي كشيد با ديدن فروزان در عقب ماشين را باز كرد فروزان با ديدن سيگار پسر عمو متعجب به او نگاه كرد اما فريدون خود را از نگاه او دور كرد رفت و پشت فرمان نشست.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل هفتم

رفتار پر از مهر فرهاد با آن آرامش و غرورش انگار که او را به 7 سال پی برده بود . ان زمان که دیوانه وار فرهاد را دوست داشت و در دریای عشقش دست و پا می زد. حالا هم فرهاد داشت با او همام کار قبل از ازدواج هایشان را می کرد. محبت می کرد و نگرانش بود. با صحبت هایش باعث آرامش روح هستی می شد و با نگاهش او را به زندگی دلگرم می ساخت. دست خودش نبود ، تنها بود دلش به دنبال همدمی می گشت و فرهاد زیرکانه این موقعیت را برای او فراهم کرده بود اما وجدانش وجدان هستی سخت در عذاب بود. سنگین بود و روی شانه هایش وزنه ای دردناک انداخته بود . به خاطر سحر و سینا.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل ششم

مهمانی شب گذشته جز پریشانی عمیق و سر درد شدید برای او حاصلی نداشت اگر هم داشت تنها آشنایی با مریم بود . در دل به انتخاب مهران آفرین گفت چرا که او مریم را زنی مهربان و دلسوز یافت که مهربانی هایش او را به یاد یاسمن می اداخت. یاد یاسمن مثل پیچکی زیبا در ذهنش پیچید و احساس دلتنگی شدید را برایش به جا گذاشت با خود گفت:
(( از دیشب برادرش و امروز هم این خواهر حسابی فکرم را مشغول کردند))

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل پنجم

مادرم از طریق یکی از همسایه ها قدیم و نزدیک مادرش خبر دار شد که برادر و مادرش به مشهد کوچ کرده اند. یادم می آید همان شب مادر یواشکی در اتاق خودمان موضوع کوچ مادر وبرادرش را برای پدر با گریه فراوان شرح داد و پدر قول داد که او را به مشهد خواهد برد تا خانواده اش را بیابد . هر چند که مادرو برادرش علاقه ای به دیدن مادر نداشتند. آه هستی جان من با همان چشم های معصوم کودکانه ام دیدم که مادر پدرم بعد از این که شنید پدر بلیط اتوبوس گرفته تا من و مادرم را به مشهد ببرد چه به روز مادرم آورد.هنوز هم وقتی آن صحنه را به یاد می آورم تمام وجودم از خشم می لرزد مادر بزرگم خبر نداشت که خواهرش به مشهد رفته و دخترش برای دیدن آنها به مشهد می رود فکر کرد ما برای تفریح و زیارت به مشهد می رویم. حسابی توی سر خودش زد و با لنگه کفش به جان مادرم افتاد و گفت...

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل چهارم

دست گرمی شانه اش را فشرد چرخی زد و مریم را پشت سرش دید خود را در آغوش مریم انداخت و هق هق کنان گفت:
- خسته ام مریم خدا کی به من نگاه می کند؟
مریم دلسوزانه دست به موهایش گشید و گفت:
- کافیه هستی جان! حیف این چشم های زیبا نیست که دائما در آشک غرق اند؟ می دونم که دلت گرفته ! حال و هوایت مثل اسمان ابری و گرفته است. احساسات لطیفت را درک می کنم عزیز دلم. اما باید تحمل کنی. مهران به من گفته که تو برای چی به خواستگاری اش پاسخ رد داده ای! به خاطر همین فرهاد خان نه؟ می دانم حس تو الان چه حسی است؟ حس یک غرق شده که هیچ امیدی به ساحلندارد! اما باید به خدا توکل کنی او در چنین مواقعی پاره تخته ای یا هر چیز کوچک دیگری را برای نجات بنده اش پدید می آورد . دلت را به خدا بسپار هستی جان چیزی بگو تا سبک شوی.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل سوم

برای لحظه ای نگاهش در نگاه گرم فرهاد گره خورد و جز حسرت و ندامت در آن چیزی ندید . فرهاد نفس بلندش را که شبیه به اه بود بیرون فرستاد و گفت:
- هنوزم بعد از سال ها وقتی می بینمت نفسم می گیرد هستی!
حالت چطور است؟
هستی زیر لب گفت:
- ممنونم خوبم
و سرش را به طرف ششه پنجره چرخاند و گفت:
- عجب بارانی می بارد ! خیال بند آمدن هم ندارد.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل دوم

نرسیده به آشپزخانه صدایی نازک و شاد او را از حرکت باز ایستاد
- هستی خانم؟
سرش را به عقب برگرداند و گفت:
- بله؟
همسر مهران با لبخند جلو آمد و گفت:
- سلام . من مریم هستم ، همسر مهران
- سلام خانم ارین حال شما چه طوره؟
مهران و هومن نیز به طرف آنها امدند و مهران هم سلام کرد هستی کمی دستپاچه شد و جواب داد. مریم دست

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان هستی من - فصل اول

خونسرد و بی خیال فارغ از هیاهوی سالن خانه پدرش روی مبل راحتی لم داده بود یک پایش را روی پای دیگرش انداخته بود و سرش را به پشتی مبل تکیه داده بود حواسش به همه مهمان ها بود اما ظاهرا از دیدرس همه پنهان بود و کسی توجهی به او نداشت جز معدود مهمان هایی که رد می شدند ...

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

 

 

www.iranalive.net | گروه بزرگ اینترنتی ایران الایو اگه از این ایمیل خوشت اومد و خواستی رفقات هم حالشو ببرن ميتوني سه سوته رو دکمه Forward زیر همین ایمیل کلیک کنی!واسه همه دوستات بفرستی و يه حال اساس به اونا پرتاب کني ...

http://persianltd.com/uploads/1283225878.gif http://persianltd.com/uploads/1326744308.gif http://persianltd.com/uploads/1364309296.gif http://persianltd.com/uploads/1279716155.gif

 

 

اين ایمیل را براي دوستان خود Forward كنيد.

  

 

با گروه ایران روشن هر روز را به بهترین شکل تجربه کنید!

 

 
     

 

http://www.iranroshan.ir

 

 
معجزه اي در افزايش قد
  [i]
 
روشهاي ويژه ي چگونگي افزايش واقعي قد از 5 تا 10 سانتيمتر در 10 هفته
 قيمت: 8500  تومان        کتاب و سی دی
[k] [t]  
عينك 3 بعدي
  [i]
 
درايور 3 بعدي ساز كامپيوتر
 قيمت: 9500  تومان        لوازم سرگرمی
[k] [t]  
   
كتاب ملودي عاشقانه زيستن
  [i]
 
مهارت هاي شاد زيستن- آمادگي هاي قبل از ازدواج ...
 قيمت: 8000  تومان        کتاب
[k] [t]  
آموزش تكنيكهاي تست زني كنكور
  [i]
 
آموزش ويديوئي كشف گزينه صحيح (مهندسي معكوس يا Test Reverse Engineering )
 قيمت: 12000  تومان        کتاب و سی دی
[k] [t]  
   
طراحي روي ناخن
  [i]
 
همه محو دست هاي زيباي شما خواهند شد
 قيمت: 6000  تومان        پوشاک مد روز
[k] [t]  
ترفند هاي فعاليت در بازار بورس
  [i]
 
بورس مطمئن ترين روش  افزايش سرمايه و كسب درآمد
 قيمت: 7000  تومان        CD/DVD
[k] [t]  
   
نرم افزار تقويت امواج مغز
  [i]
 
آيا مي دانيد دليل جذابيت جهاني آقاي شرلوك هولمز چيست؟
 قيمت: 7000  تومان        CD/DVD
[k] [t]  
بانك تحقيقاتي دانشجو
  [i]
 
ما قبلا براي شما سرچ كرده ايم شما فقط انتخاب كنيد
 قيمت: 7500  تومان        CD/DVD
[k] [t]  

 

ترفند هاي فعاليت در بازار بورس

بورس مطمئن ترين روش افزايش سرمايه و كسب درآمد

كسب در آمد و افزايش سرمايه در بازار بورس

ثروت باد آورده نيست!!

در اين مجموعه همه مراحل ورود به بازار و روشهاي

افزايش سرمايه ، قدم به قدم بيان شده است.

با استفاده از اين سي دي به سادگي به زمان مناسب خريد و فروش سهام پي خواهيد برد و با هزاران نكته نا گفته افزايش سرمايه آشنا مي شويد.

با آگاهي  از ترفندهاي بورس 50درصد راه را رفته ايد!!!

همه چيز را در مورد بورس ايران بدانيد!!!

آيا مي دانيد 6 نفر از 10 مرد ثروتمند دنيا فقط از طريق فعاليت در بورس دارايي هاي خود را چند برابر نموده اند!!!
افزايش سرمايه از طريق بورس ، تنها به دانش و آگاهي در اين زمينه نياز دارد.
شما مي توانيد با سرمايه بسيار كم وارد بازار بورس شويد و اگر آگاهي كافي در مورد فعاليت در بورس را داشته باشيد ، ظرف مدت كوتاهي سرمايه شما چند برابر مي شود
تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چرا تمام شركتهاي بزرگ وارد بورس مي شوند؟

مجموعه اي از بهترين مقالات در تمام زمينه هاي بورس ايران

تمام سئولات شما در مورد بورس را پاسخ خواهيم گفت...

جامع ترين و كامل ترين راهنماي بورس ايران

براحتي وارد بازار بورس شويد و ثروت خود را چند برابر کنید

ديگر نگران نباشيد ???!!!!!

قيمت : 7000 تومان

خرید  اینترنتی           خرید  اینترنتی

شما همه چيز را در مورد بورس ايران مي دانيد.

اگر شما هم مثل من فکر میکنید که فعالیت در بازار بورس و پولدار شدن از این راه فقط به شانس بستگی دارد ، حتما این مطالب را تا پایان دنبال کنید ...

حتما شما هم افرادي را سراغ داريد و يا دست كم از دوست و آشنا در مورد افرادي شنيده ايد كه تنها از طريق فعاليت در بازار بورس سرمايه هنگفتي كسب كرده اند و در ظرف مدت يكسال وضع ماليشان از اين رو به آن رو شده است!!!

من هم مثل شما با خودم فكر مي كردم كه اين افراد حتما آدم هاي خوش شانسي هستند و پولدارشدن از طريق بازار بورس فقط به شانس بستگي دارد و به اين علت كه هيچ وقت حاضر به ريسك كردن در زمينه ي سرمايه گذاري نبوده ام وارد بورس نشدم.تا اينكه يكي از دوستان بسيار نزديكم وارد اين بازار شد و من از نزديك شاهد پيشرفت روز به روز او بودم. بعد از كمي كنجكاو شدن در مورد نحوه فعاليت او به اين نتيجه رسيدم كه هيچ اثري از شانس و اقبال در اين بازار وجود ندارد و همه اينها شايد شايعاتي باشد كه بزرگان بازار بورس راه انداخته اند تا امثال من و شما وارد اين بازار پر از پول نشويم.

قيمت : 7000 تومان

خرید  اینترنتی           خرید  اینترنتی

فعاليت در بازار بورس فقط و فقط به اگاهي از نحوه عملكرد در اين بازار بستگي دارد و هيچ ارتباطي به شانس و اقبال ندارد. بعد از اطمينان  اينكه هيچ ارتباطي بين شانس و ثروتمند شدن از طريق بازار بورس وجود ندارد ، وارد اين بازار شدم . البته با سرمايه بسيار كم و الان در حدود 3 سال است كه در بازار بورس فعاليت جدي  دارم . شايد براي شما جالب باشد كه بدايند فقط در سال اول فعاليتم در بورس در حدود 25 ميليون تومان افزايش سرمايه داشتم و اين را فقط و فقط مديون اطلاعات ارزشمندي هستم كه دوستانم در اختيار من قرار دادند و ترفندهاي كسب وكار در بورس را به من ياد دادند.

فعاليت در بورس به معني اين نيست كه بدون هيچ اطلاعاتي اقدام به خريد سهام كنيدو منتظر باشيد تا سهام شما چند برابر شود. بازار بورس قواعد و ترفندهايي دارد كه هر كسي از آن آگاهي ندارد و من در اين مجموعه ارزشمند تمام تعاريف ، اصطلاحات ، مقالات ، ترفند ها و ابزارهاي سرمايه گذاري مطمئن در بورس را براي شما جمع آوري كرده ام ، چون معتقدم دانش نبايد محدود به عده خاص باشد و البته اطمينان دارم كه آگاهي از اين روشها و ترفندها نيمي از راه است و نيمي ديگر به تلاش افراد بستگي دارد . كسب در آمد و افزايش سرمايه در بورس ثروت باد آورده و پول بي زحمت نيست و به دو عامل آگاهي و تلاش نياز دارد.

قيمت : 7000 تومان

خرید  اینترنتی           خرید  اینترنتی

با استفاده از اين مجموعه هيچ سئوالي در مورد نحوه فعاليت در بورس براي شما بي جواب نخواهد ماند.

در اين مجموعه همه مراحل ورود به بازار و روشهاي افزايش سرمايه ، قدم به قدم بيان شده است.

با استفاده از اين سي دي به سادگي به زمان مناسب خريد و فروش سهام پي خواهيد برد و با هزاران نكته نا گفته افزايش سرمايه آشنا مي شويد.

زمان مهمترين عامل موفقيت در بورس است، پس آن را تلف نكنيد و همين حالا اين مجموعه ي بي نظير را خريد كنيد.

 

  

قيمت : 7000 تومان

خرید  اینترنتی           خرید  اینترنتی

بازار بورس و ثروتي باور نكردني در انتظار شماست.

 



__._,_.___


Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

Blog Archive