به گروه اینترنتی جذاب و پر از تفریحات جالب ایران روشن خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

Sunday, July 2, 2034

..:: IRAN ROSHAN ::.. Roman khiaLe yEk neGah (part 17)



 

 
   
آموزش پاركور عينك 3 بعدي روشهاي جديد بستن شال
تل موی جادویی بانك تحقيقاتي دانشجو معجزه اي در افزايش قد
شال عشق نرم افزار تقويت امواج مغز كتاب ملودي عاشقانه زيستن
كارت پستال سخنگو روز قيامت را مشاهده کنید  آموزش تكنيكهاي تست زني كنكور
تغییر صدا هنگام صحبت با موبایل  آموزش تكنيكهاي تست زني كنكور نرم افزار مبدل گفتار به نوشتار
آموزش زبان انگليسي در خواب گردنبند پرسپوليس خیلی خیلی جالبه! ببنید تا باور کنید
آموزش تكنيكهاي تست زني كنكور روشهاي جديد بستن شال آموزش زبان نصرت بر روی موبایل
برترين نرم افزار آموزش زبان گردنبند مدل آيشواريا انگشتر تمام نگين سارينا
گردنبند استقلال آموزش زبان انگليسي در خواب خودكار دوربين دار بي سيم

Iranalive.ir - گروه اینترنتی ایران الایو

( رمان خیال یک نگاه قسمت هفدهم )

 

 

دوباره دنيا مي خواست به روي فروزان لبخند بزند فروزان در حال تغيير بود دوباره داشت همان دختر شاد ولوس مي شد همچنان به شركت مي رفت اما با احتياط نمي خواست چشمانش به چشمان رئيس بيفتد نمي خواست شكوفه هاي باز شده عشق را كه در چشمان او به رويش چشمك مي زد نظاره كند نمي خواست باور كند كه ارمغان عاشق اوست ارمغان نيز سعي مي كرد احساساتش را كنترل كند سعي داشت تا رازش اشكار نشود اما نمي دانست كه طرز صحبت كردنش نگاه هايش لطف كردنش به فروزان باعث شود تا همه حتي خود فروزان به موضوع پي ببرند
طرز لباس پوشيدن فروزان به همان گونه ساده بود فقط با محبت تر و شاداب تر شده بود و اين باعث تعجب همگان شده بود ارمغان بيش از همه از تغيير فروزان خوشحال بود ايدا گاهي تلفني با او در تماس بود اما باز هم از زندگي مجهول فروزان سر در نياورده بود
روزهاي پنج شنبه و جمعه فروزان مخصوص فريدون شده بود فريدون انها را به گردش مي برد و احساس مي كرد فروزان به خود او تعلق دارد حس مي كرد ديگر كسي نمي تواند فروزان را از او جدا كند همه به خصوص عمو از تغيير روحي و شادابي فورزان خوشحال بودند گويي فروزان دوباره متولد شده بود و دوباره به روي نزدگي لبخند مي زد
گويي زمان غروب تمام ناراحتي هاي فروزان فرا رسيده بود چرا كه او ديگر به غم و اندوه فكر نمي كرد مي خواست سر عهدش با فريدون بماند مي خواست بدي هايي را كه در حق پسر عمويش كرده بود جبران كند مي ديد كه فريدون به خاطر او دوباره تغيير كرده و همان مرد مهربان سال هاي قبلشده است . همان مرد عاشق عاشقي كه نمي توانست روزش را بدون فروزان سپري كند
سه ماه گذشت سه ماه پر خاطره فروزان چنان تغيير كرده بود كه همه را متعجب مي كرد در خانه ارمغان نيز مدام صحبت از فروزان بود البته بين علي و ايدا
ايدا هنوز اوضاع را مناسب نمي ديد كه بخواهد درباره فروزان با پدر و مادرش صحبت كند البته پدر و مادر ان ها اطلاع داشتند كه پسرشان دل به مهر دختري بسته كه در شركت مشغول به كار است و تمايل زيادي داشتند او را ببينند علي نيز مايل بود فروزان را با خانواده اش اشنا كند اما ايدا به او مي گفت كه بايد صبر كند ايدا حق داشت چرا كه به تازگي به موضوعاتي پي برده بود درباره زندگي فروزان تحقيقاتي كرده و دريافته بود كه يك فرزند دختر دارد اما در ذهنش به اين مي انديشيد كه او چگونه در حالي كه ازدواج نكرده است صاحب فرزند است چند روز او را تعقيب كرد مي ديد فروزان بعد از خروج از شركت به مهد كودك رفته و بعد همراه دختر زيبا و كوچكش راهي خانه اش مي شود به دليل شك و ترديد هايي كه داشت به مهد رفت و از مدير ان جا درباره فروزان اطلاعاتي كسب كرد اما مدير حاضر به جواب گويي نشد مدير يكي از اقوام دوست فرهاد بود و به خواهش او قبول كرده بود فرزندي را كه فاقد شناسنامه است بپذيرد ايدا رفت و چند روز بعد دوباره برگشت زماني وارد ان جا شد كه سوزان نيز در مهد حضور داشت با ديدن سوزان كه در حال بازي كردن با بچه هاي ديگر بود لبخندي زد و گفت
- سلام خانم كوچولو
سوزان به طرفش رفت واب سلامش را داد و پرسيد
- شما ي هستيد؟
- من از دوستان مامانت هستم اسمم ايداست
- دوست مامانم؟ اون سر كاره تازه بعد از ظهر مي ياد دنبالم
ايدا خنديد و گفت
- مي دونم عزيزم حالا بگو ببينم اسمت چيه خانم كوچولوي قشنگ
- سوزان اما بعضي وقت ها بهم مي گن سوزي
- واي چه اسم قشنگي خودت هم خيلي خوشگلي
ايدا از ديدن دختر زيبايي چون سوزان سر ذوق امده بود با مهرباني او را بوسيد يكي از مربيان جلو امد و از ايدا خواست كه خودش را معرفي كند ايدا با لبخندي بر لب و به ارامي به او جواب داد و گفت كه مي خواهد درباره فروزان بيشتر بداند خانم مربي فروزان را مي شناخت چرا كه چند سالي بود كه فروزان سوزان را در ان مهد مي گذاشت ايدا چون مي خواست جواب سوالاتش را بداند مجبور شد به او بگويد كه مي خواهد از فروزان براي برادرش خواستگاري كند و مي خواهد درباره او تحقيق كند بعد توضيح داد كه براي او مجهول است كه چطور زني كه ازدواج نكرده داراي فرزند است خانم مربي ايدا را كنار خود روي صندلي نشاند و بعد شروع كرد به صحبت كردن
- ببينيد خانم چون به خاطر امر خيره من در اين باره با شما صحبت مي كنم راستش تا اون جايي كه مي دونم اين خانم اصلا شوهر نكرده در طي اين چند سالي هم كه سوزان رو به اين جا مي ياره سر به زير اومده و رفته حتي نشده يه بار با يكي از ماها حرف بزنه انگار كه از همه ادم ها فرار مي كنه انگار از همه مي ترسه يه بار از خانم مدير پرسيدم چطور شده كه سوزان شناسنامه نداره اون گفت سوزان با بقيه فرق داره اخه مي دونيد كسي رو كه شناسنامه نداشته باشه قبول نمي كنند هزار تا دنگ و فنگ داره اما فكر كنم اين خانم پارتي داشته و گرنه خانم مدير اين جا خيلي خيلي سخت گيره
- پس چطوره كه ازدواج نكرده اما بچه داره؟
- فكر كنم زن خلاف كاريه!!
- امكان نداره
- وا ... منم كه درستشو نمي دونم اما تا اونجايي كه من مي دونم مثل اين كه دختره با يكي ريخته رو هم و بعد اين بچه به وجود امده چه مي دونم خ انم
آيدا لحظه اي فكر كرد از ان زن تشكر كرد و قول داد درباره فروان با كسي حرف نزند وقتي كه مي خواست از مهد بيرون برود صداي سوزان را شنيد كه مي گفت
- خاله ايدا
- جانم
سوزان با خجالت پرسيد:
- بازم مي ياين ديدنم؟
- معلومه كه مي يام اما به اين زودي ها نه چون خيلي كار دارم
بعد او را بوسيد و رفت وقتي پشت فرمان اتومبيلش نشست به ارامي زمزمه كرد : باور نمي كنم باور نمي كنم كه فروان چنين ادمي باشه نه امكان نداره
بسيار اشفته بود تمام مدتي كه اين موضوع را فهميده بود ارام و قرار نداشت مدام با خود مي انديشيدكه حالا چه كار كند علي هم مدام از فروزان حرف مي زد در جر وبحثي كه با برادرش داشت سرانجام برادرش را از اتاقش بيرون كرد و به او گفت حالا وقت صحبت كردن درباره ازدواج با فروزان نيست بايد بيشتر تحقيق كند علي باور نمي كرد گفته هاي خواهرش حقيقت داشته باشد و تصميم گرفت با خود فروزان صحبت كند.


 

ادامه دارد ...

 

 

 

>> ( مونا )<< 

 

mona_badgirls666@yahoo .com

 

 

آرشیو فصل های رمان:

 

رمان خیال یک نگاه - فصل شانزدهم

لحظاتي بعد ارمغان نيز آمد و پرسشگرانه به ايدا نگاه كرد خواهر به روي برادرش لبخندي زد و همراه او وارد اتاقش شد ارمغان مي خواست بداند در ناهار خوري چه اتفاقي افتاده است ايدا به طور مختصر توضيح داد و از او پرسيد كه در آغاز ورودش بين او و فروزان چه اتفاقي پيش امده بود ارمغان ان لحظه را به خاطر اورد و همه را براي ايدا توضيح داد موضوع دو روز مرخصي و اين كه فروزان ناگاهن نام بچه را بيان كرده بود ايدا مات به برادرش نگاه مي كرد سخنان او را شنيد و با ديدن بي قراري هاي فروزان ان را با بي تابي مادري كه به عزيزش مي انديشيد...

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل پانزدهم

سوزان به شدت سرما خورده بود. فروزان با نگراني او را به فرزانه سپرد و خود اجبارا به شركت رفت به فرزانه گفت كه بعد از ظهر وقتي برگشت سوزان را به دكتر خواهد برد.
آن روز شخص ديگري نيز به آن جا آمد و قرار بود با فروزان همكار باشد. كارها زياد بود و يك منشي كافي نبود دختري جوان سبزه رو و با نمك بود. سونا شكيبي دختري شوخ طبع و خوش برخورد. فروزان چنان بي قرار بود كه حد نداشت با احساس اين كه دخترش الان در تب مي سوزد پرپر مي زد كاش ساعت كاري زودتر تمام مي شد و او مي رفت و سوزي را به دكتر مي برد.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل چهاردهم

پس از قطع مكالمه نگاهش با نگاه اسماني و نگران بهرام گره خورد بهرام نمي دانست كه چشمان نگرانش چه شباهت فاحشي به چشمان يگانه عشق فروزان در گذشته دارد
فروزان خيلي نگراه بود فرزانه تنها عضو باقي مانده از خانواده اش بود از دست دادن او برايش زجر اور بود از دست دادن او يعني پايان تمام اميد ها يعني غرق شدن در اقيانوس نا اميدي ها يعني به اغوش كشيدن مرگ يعني نوشيدن جام زهر جدايي ها سر انجام انتظار به پايان رسيد با شنيدن صداي زنگ در بهران ان را باز كرد فريدون همراه فرهاد و فرزانه داخل شدند فروان با ديدن خواهرش كه سالم بود اشك از ديدگانش جاري گشت او را به اغوش كشيد و گريست.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل سیزدهم

ارمعان با ديدن چهره غمگين او گويي قلبش دوپاره شد گفت
- صبر كنيد اجازه بدين ببينم موضوع از چه قراره و چرا چنين اتفاقي افتاده بعد تصميم بگيريد كه ايشون اخراج بشند يا نه!
بصير به مهندس ارمغان نگاه كرد مايل نبود از او دستوري بشنود اما او مدير كل بود
نگاه آقاي بصير به داريوش افتاد
- تو اين جا چه كار مي كني داريوش؟
- سلام پدر من اومده بودم شما رو ببينم

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل دوازدهم

-خب بهتره بريم
ثريا لبخند زنان بلند شد هنگام خارج شدن ان دو چهار مرد جوان نيز با ان ها در حال خارج شدن بودند ان ها زير لب مي گفتند و مي خنديدند ارمغان نيز مي خنديد وقتي از كنار فروزان و ثريا مي گذشت نگاهي به فروزان انداخت وبعد رفت
- ممنونم ثريا امروز منو از تنهايي در آوردي
- خواهش ميك نم اما بدون كه با قبول در خواست دوستي من خوشحال ترم كردي
از هم جدا شدند فروزان پشت ميز كارش نشست و اقاي بصير در حالي كه مي خنديد وارد شد
فروزان بلند شد و او خواست كه فروزان بنشيند و خودش وارد اتاقش شد

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل یازدهم
- در شركت كلي كار بود كه بايد انجام مي داد مخصوصا با قرار دادهايي كه شركت با شركت هاي ديگر مي بست
- - خانم شفق اين ليست ها رو وارد كامپيوتر كنيد و اين برگه ها رو پس از بررسي بفرستيد برا اقاي محمودي
- چشم قربان
- در ضمن قراره چند خريدار از شركت هاي خارجي بيان به اقاي مهرپور هم اطلاع بدين كه پرونده هاي مربوط به دستگاه ها رو بيارند به خسروي هم بگيد كه حضور داشته باشن.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل دهم

بهرام در سكوت چشم به دهان فرهاد دوخته بود باور نمي كرد كسي را كه دوست دارد و به او عشق مي ورزد ان قدر بي احساس بوده باشد كه فريدون را از خود براند باور نمي كرد به ارامي گفت:
- چقدر تلخ
فرهاد لبخندي زد و گفت:
- فريدون ديگه اون فريدون قبل نمي شه
بعد از لحظاتي گفت:
- بابا ما چرا ماتم گرفتيم؟ مثلا بعد از سالها همديگر رو ديديم بيا خوش باشيم
در خانه فروزان همه خوش بودند فريدون نيز با سوزي غذا را تهيه كردند و آمدند فرزانه جلو رفت و پرسيد:
- فرهاد كجاست؟

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل نهم

همان طور صحبت مي كردند وفرهاد با صحبت هايش صداي فرزانه را در مي اورد ناگهان فروزان بلند شد و گفت:
- پاك فراموش كردم بايد ناهار درست كنم شما حرف بزنيد من مي رم غذا درست مي كنم
فريدون بلند شد و گفت
- لازم نيست غذا رو از بيرون مي گيرم تو نمي خواد غذا درست كني
- نه نه لازم نيست از بيرون غذا بگيري خودم بلدم درست كنم

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل هشتم

فروزان باز هم از آنها تشكر كرد و بعد سوزان را كه خوابيده بود به آغوش گرفت و با خداحافظي كردن از خانه خارج شد
در وجودش غوغايي به پا بود فريدون خواسته بود او را برساند باور نمي كرد از تنها ماندن با او مي ترسيد اما تصميمي گرفت به خودش مسلط شود فريدون به ماشين تكيه داده بود و سيگار مي كشيد با ديدن فروزان در عقب ماشين را باز كرد فروزان با ديدن سيگار پسر عمو متعجب به او نگاه كرد اما فريدون خود را از نگاه او دور كرد رفت و پشت فرمان نشست...

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل هفتم

فرهاد از اينه به فروزان كه رنگ پريده و مضطرب بود نگاه مي كرد وضعيت او را كاملا درك مي كرد ولي مايل نبود تا اين حد رنج بكشد هر چه با فروزان صحبت مي كرد و مي خواستند كه او گذشته را فراموش كند فايده اي نداشت در طي سال هاي گذشته و در تنهايي اش بسيار رنج كشيده بود گويي گذشته و تلخي هايش نمي خواست سايه شومش را از زندگي او بردارد. فرهاد لبخندي زد و خواست با صحبت هاي طنز آلودش او را از اين حالت خارج كند اما فروزان به هيچ وجه تمايلي به شوخي هاي او در اين وضعيت نداشت.

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل ششم

فروزان هنوز هم مردد بود چند بار مي خواست به خانه آنها تلفن بكند و بگويد كه منصرف شده اما هربار به طرف گوشي مي رفت بيهوده بود سوزان هم از حركات مادرش تعجب مي كرد از ديروز كه فرهاد تركش كرده بود مدام به مهماني مي انديشيد و به اين كه چگونه با عمو رو به رو شود با زن عمو دخترش و ....

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل پنجم

مثل هميشه صبح فرا رسيده بود فروزان همچون روزهاي قبل سوزي را اماده كرد دخترك زودتر از مادر از خانه خارج شد و در راه پله ايستاد فروزان نيز به دنبال كارتش مي گشت اما ان را پيدا نمي كرد
در راه پله ها بهرام در حال پايين آمدن با ديدن دخترك لبخند زد و گفت
- سلام خانم كوچولو
سوزان نگاهش كرد و گفت
- سلام تو همون آقاهه هستي كه از مامانم ترسيدي يادته!!

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل چهارم

فرزانه در حالي كه اشك مي ريخت به طرف فروزان رفت و گفت
- به خدا منظوري نداشتم نمي خواستم ناراحتت كنم اصلا چنين قصدي نداشتم اخه خودت مقصري كه بد برداشت مي كني مدام مي خواي تا يكي حرف مي زنه بزني تو دهنش و بگي ازارت مي ده
فروزان چشمان زيبايش را به او دوخت و گفت...

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل سوم

فروزان با تعجب نگاهي به او كرد و گفت:
- كدوم عمو؟!!!!!!!!!!
- خب عمو ديگه يه عموي تازه پيدا كردم نه نه دو تا عموي تازه .
فروزان مي دانست كه سوزان با هر كسي دوست شود او را عمو صدا مي كند بنابراين تعجبي نكرد
- حالا اسم عموهاي تازه ات چيه؟
- عمو اسفندي!!
فروزان با خنده پرسيد:
- چي ؟ عمو اسفندي كيه؟
فرزانه لبخند زنان با شيريني جلو امد و گفت
- عمو اسفنديار رو مي گه رفته بوديم اونجا
فروزان با وحشت به او نگاه كرد و پرسيد:
 

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

رمان خیال یک نگاه - فصل دوم

رئيس چيزي نگفت و وارد اتاقش شد فروزان آن روز هم مثل روزهاي ديگربه كارش مي رسيد. سخت مي كوشيد تا كسي از او ايرادي نگيرد. مي خواست نمونه باشد. مي خواست فردي مفيد باشد اما به نظر خودش ديگر هيچ گاه نمي توانست فردي خوب و مفيد براي جامعه اش باشد فكر مي كرد كه فردي سرخورده و بدبخت است. كه اجتماع نيازي به وجودش ندارد. احاسي تلخ هميشه در وجودش بود و نا اميدش مي كرد اما گرماي عشق ، عشقي كه ديگر وجود نداشت نا اميدي اش را به اميد واقعي تبديل مي كرد .

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

خيال يك نگاه قسمت اول

خانه در سكوت فرو رفته بود. اسمان چادر سياه اش را به سركشيده بود و درخشندگي مرواريدها روي آن چشم آدمي را به تماشا وا مي داشت. با نگاه كردن به اسمان و دقيق شدن به آن در شب به تيرگي و مغموم بودن ان مي شد پي برد. در سكوت به اسمان نگاه مي كرد،چه شب هايي كه در نظرش اين اسمان به جاي رنگ سياهي و تيرگي براي او رنگ روشني و ارامش داشت...رنگ عشق

جهت خواندن ادامه داستان روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید.

> ادامه مطلب ...

 

 

Iranroshan.com | گروه بزرگ  اینترنتی    ایران روشن اگه از این ایمیل خوشت اومد و خواستی رفقات هم حالشو ببرن ميتوني سه سوته رو دکمه Forward زیر همین ایمیل کلیک کنی!واسه همه دوستات بفرستی و يه حال اساس به اونا پرتاب کني ...

Iranroshan.com |  گروه بزرگ اینترنتی  ایران روشن Iranroshan.com | گروه بزرگ اینترنتی ایران روشن Iranroshan.com | گروه بزرگ اینترنتی ایران روشن Iranroshan.com | گروه بزرگ اینترنتی ایران روشن

 

 

گردنبند متناسب با ماه تولد شما !

 

 

 

اين ایمیل را براي دوستان خود Forward كنيد.

  

با گروه ایران روشن هر روز را به بهترین شکل تجربه کنید!

 
     

 

Iranroshan.com | گروه بزرگ   اینترنتی ایران روشن

  

آموزش نفوذ در دلها !!!

آموزش نفوذ در دلها !!!

آموزش نفوذ در دلها !!!

http://www.tehrooncd.com

قيمت : 6500 تومان | تعداد : 2 CD

~> http://www.tehrooncd.com    http://www.tehrooncd.com <~

 

آموزش نفوذ در دلها

 


آموزش نفوذ در دلها و برقراری ارتباط موثر
این مجموعه بی نظیر آموزشی که متشکل از 2 سی دی می باشد روشهای موثر ایجاد علاقه و اصول برقراری روابط صمیمانه را به شما می آموزد.
ما در قرن ارتباطات زندگی می کنیم و فاصله بین انسانهای کشورهای مختلف تا حد صفر کاهش یافته است .
استفاده از این مجموعه آموزشی در برقراری ارتباط با دیگران بسیار موثر خواهد بود. مثلا کسانی که نمی توانند ارتباط موثری با جنس مخالف داشته باشند با استفاده از  این آموزشها خواهند توانست ارتباط موثری (البته مشروع و قانونی) برقرار کنند.
 

http://www.tehrooncd.com

با تسلط بر این آموزشها خواهیم توانست سریعا باعث آرامش و اطمینان دیگران شویم و به افکار و اندیشه های درونی و شخصی دیگران نفوذ کنیم و روی آنها تاثیر بگذاریم.
چگونه در بحثها و گفتگوها بر دیگران مسلط شویم و حداقل اجازه ندهیم دیگران هنگام بحث و گفتگو بر ما تسلط یابند.

 با اطمینان و قدرت سخن بگوییم. (افزایش اعتماد بنفس)
همچنین در این مجموعه با قواعد طلایی زبان بدن در ارتباط موثر با دیگران آشنا خواهیم شد که بر روی افراد آثار روانشناسی دارند.
مثلا آموزش: اگر با غریبه ای برخورد می کنید که زن است هرگز برخورد اول را از کنار شروع نکنید. بلکه ابتدا در روبرویش بایستید و سپس بتدریج در کنارش قرار گیرید.
زنان از غریبه هایی که بی مقدمه و ناگهان در کنارشان می ایستند خوششان نمی آید.

 

http://www.tehrooncd.com



همچنین آموزش این روشها در برقراری ارتباط برای فروش بیشتر محصول تاثیر زیادی خواهند گذاشت.
این مجموعه آموزشی بصورت ویدیوئی و فارسی بوده در قالب 2 CD ارائه شده است.

 

http://www.tehrooncd.com


تهیه این مجموعه به همه افرادی که به نوعی خواهان برقراری ارتباط موثر با دیگران و یا ایجاد علاقه و نفوذ در دیگران هستند و همچنین مدیران و بازاریابان فروش حتما توصیه می شود.

http://www.tehrooncd.com

این مجموعه آموزشی، روشهای موثر ایجاد علاقه و اصول برقراری روابط صمیمانه را به شما می آموزد و به شما کمک خواهد کرد تا روابط بهتری را با طرف مقابل خود برقرار کنید. همچنین شما خواهید توانست تا شخصیت افراد را از روی حرکت بدن آنها درک کنید و یا به عبارتی زبان بی صدای بدن را میآموزید.
قابل استفاده برای همه افراد در همه سنین، بویژه داوطلبان نفوذ در دیگران
 

 

روش خرید: پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول یا محصولات مورد نظرتان را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

 

آموزش نفوذ در دلها !!!

آموزش نفوذ در دلها !!!

آموزش نفوذ در دلها !!!

http://www.tehrooncd.com

قيمت : 6500 تومان | تعداد : 2 CD

~> http://www.tehrooncd.com    http://www.tehrooncd.com <~

 



__._,_.___


Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

Blog Archive